عاشقانه طبیعت گردی
رفت و مرا چشم انتظارش تا ابد کاشت
هرشب نگاهم را به راهی خیره واداشت
دست تهی دست مرا آسان رها کرد
بگذشت و من را با دلی دیوانه بگذاشت
هم خاطرات خوبمان را با خودش برد
هم حال خوبی را که روزی با دلم داشت
اسم مرا خط زد میان شعرهایش
از روی من اسم خودش را ساده برداشت
بی او هوای شرجی و چای ذغالی...
لطفی ندارد موقع عصرانه و چاشت
رفت از دلم اما به رسم یادگاری؛
یک "دوستت دارم" میان شعر من کاشت
هرشب نگاهم را به راهی خیره واداشت
دست تهی دست مرا آسان رها کرد
بگذشت و من را با دلی دیوانه بگذاشت
هم خاطرات خوبمان را با خودش برد
هم حال خوبی را که روزی با دلم داشت
اسم مرا خط زد میان شعرهایش
از روی من اسم خودش را ساده برداشت
بی او هوای شرجی و چای ذغالی...
لطفی ندارد موقع عصرانه و چاشت
رفت از دلم اما به رسم یادگاری؛
یک "دوستت دارم" میان شعر من کاشت
۶.۴k
۰۹ خرداد ۱۴۰۲