عاشقانه های شبنم
دل میستاند از من و جان میدهد به من
آرام جان و کام جهان میدهد به من
دیدار تو طلیعهی صبح سعادت است
تا کی ز مهر طالع آن میدهد به من
دلدادهی غریبم و گمنام این دیار
زان یار دلنشین که نشان میدهد به من
جانا مراد بخت و جوانی وصال توست
کو جاودانه بخت جوان میدهد به من
میآمدم که حال دل زار گویمت
اما مگر سرشک امان میدهد به من
چشمت به شرم و ناز ببندد لب نیاز
شوقت اگر هزار زبان میدهد به من
آری سخن به شیوهی چشم تو خوشتر است
مستی ببین که سحر بیان میدهد به من
افسرده بود سایه دلم بی هوای عشق
این بوی زلف کیست که جان میدهد به من
آرام جان و کام جهان میدهد به من
دیدار تو طلیعهی صبح سعادت است
تا کی ز مهر طالع آن میدهد به من
دلدادهی غریبم و گمنام این دیار
زان یار دلنشین که نشان میدهد به من
جانا مراد بخت و جوانی وصال توست
کو جاودانه بخت جوان میدهد به من
میآمدم که حال دل زار گویمت
اما مگر سرشک امان میدهد به من
چشمت به شرم و ناز ببندد لب نیاز
شوقت اگر هزار زبان میدهد به من
آری سخن به شیوهی چشم تو خوشتر است
مستی ببین که سحر بیان میدهد به من
افسرده بود سایه دلم بی هوای عشق
این بوی زلف کیست که جان میدهد به من
۵.۷k
۰۴ دی ۱۴۰۲