در گریختن مستعد بود! اما وزنه ی دویست کیلوگرمی را چنان به
در گریختن مستعد بود! اما وزنهی دویست کیلوگرمی را چنان به پاها و دستهایش زنجیر کرده بودند که دست و پا زدنش تنها عمق غرق شدنش را تشدید میکرد.
هر طرف را که مینگریست آب بود و ظلمات. عجب جای محشری بود برای تنهایی! حتی ماهی هم در آن مکان آمد و شد نداشت؛ انسان که دیگر جای خود دارد.. .
فشار آب شدید تر و واقعی تر از فرمول های فیزیک بود؛ مساحت سطح را نه تنها بر گوش بلکه بر تمام اجزای بدنش احساس میکرد. آب سرسختانه میتاخت.
گویی طاقت یک حیاتِ بیشتر را در خود نداشت. آخرین جرعهی اکسیژن را عمیق دمید و خود را به امواج دریا نه! به آن وزنهی چند صد کیلویی سپرد که حالا تلاطم آب نیز آن را سنگین تر کرده بود.
با خودش فکر میکرد:
آیا به شن های کف دریا خواهم رسید؟ شانسی برای شن های کف ساحل نبود. اینجا... بسیار سرد و تاریک است.. حتی خورشید هم به اینجا نمیتابد.
تنها سه کارت در دست داشتم؛ اینکار همیشه جواب بود! همیشه به استثنای اینبار... در هر سه کارت غرق شدن بود که اغراق را محو میکرد و حقیقت را نمایان.
عاقبت من ماندم و دریا و تاریکی و جهانی که درونِ دیدهست... .
پ.ن:
دنیا [همیشه] در سورپرایز کردن انسان رتبهی اول را داراست.
#Aseman
هر طرف را که مینگریست آب بود و ظلمات. عجب جای محشری بود برای تنهایی! حتی ماهی هم در آن مکان آمد و شد نداشت؛ انسان که دیگر جای خود دارد.. .
فشار آب شدید تر و واقعی تر از فرمول های فیزیک بود؛ مساحت سطح را نه تنها بر گوش بلکه بر تمام اجزای بدنش احساس میکرد. آب سرسختانه میتاخت.
گویی طاقت یک حیاتِ بیشتر را در خود نداشت. آخرین جرعهی اکسیژن را عمیق دمید و خود را به امواج دریا نه! به آن وزنهی چند صد کیلویی سپرد که حالا تلاطم آب نیز آن را سنگین تر کرده بود.
با خودش فکر میکرد:
آیا به شن های کف دریا خواهم رسید؟ شانسی برای شن های کف ساحل نبود. اینجا... بسیار سرد و تاریک است.. حتی خورشید هم به اینجا نمیتابد.
تنها سه کارت در دست داشتم؛ اینکار همیشه جواب بود! همیشه به استثنای اینبار... در هر سه کارت غرق شدن بود که اغراق را محو میکرد و حقیقت را نمایان.
عاقبت من ماندم و دریا و تاریکی و جهانی که درونِ دیدهست... .
پ.ن:
دنیا [همیشه] در سورپرایز کردن انسان رتبهی اول را داراست.
#Aseman
۳.۴k
۲۰ شهریور ۱۴۰۳