از او گفتم برای هستی..
از او گفتم برای هستی..
گفتم چشمان او کسی دیگر را میپرستند؛
گفتم دستان او کسی دیگر را لمس میکنند؛
گفتم لبخند او برای کسی دیگر است؛
گفتم خود او برای کسی دیگر است؛
در جواب به من گفت تو گناهکاری زمانی که به خدای دیگری نگاه میکنی
گفتم گناهش را به دوش میکشم و در جهنم برای برای گناه شیرین او میسوزم
گفتم چشمان او کسی دیگر را میپرستند؛
گفتم دستان او کسی دیگر را لمس میکنند؛
گفتم لبخند او برای کسی دیگر است؛
گفتم خود او برای کسی دیگر است؛
در جواب به من گفت تو گناهکاری زمانی که به خدای دیگری نگاه میکنی
گفتم گناهش را به دوش میکشم و در جهنم برای برای گناه شیرین او میسوزم
۳۷۹
۰۴ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.