در راه مهدی عج الله از سر و جان بگذرید
دل می رود ز دستم با آن سر بریده
دنبال نی روانم با قامتی خمیده
من غرق اضطرابم در موج التهابم
ماه به خون خضابم از روی نی دمیده
دل می رود ز دستش غم می دهد شکستش
هر که چو من فغانی از کودکان شنیده
طفلی ز ضرب سیلی دارد دو چشم نیلی
بر روی خار صحرا طفلی دگر دویده
با روز گشته چون شب با آه مانده بر لب
از ابر چشم زینب باران غم چکیده
گل های من خزانند بر نیزه خون فشانند
جز خون دل ندارد باغ خزان رسیده
این جا بروی نیزه سرهای لاله گون است
در کربلا ولیکن تن ها به خون تپیده
دست ستم به گلشن غیر از شرر ندارد
گلچین باغ عصمت جز یاس را نچیده
بال و پر عزیزان از تیر غم شکسته
رنگ رخ یتیمان از چهره ها پریده
گاهی به روی نیزه خون می رود ز سرها
گاهی کنار نیزه خون می رود ز دیده
هر روز ای برادر با دیدن سر تو
از شام تار زینب سر می زند سپیده
جز اشک و آه و زاری در کار خود ندارد
هر که چو من در این جا طعم بلا چشیده
_ای کاش تو را به دشت غربت نکُشند
لب تشنه پس از بیعت و دعوت نکُشند
لب تشنه اگر کُشند و تنها و غریب
ای کاش تو را به قصد قربت نکُشند...
_الهی بحق الزینب الصبور عجل لولیک الفرج
دنبال نی روانم با قامتی خمیده
من غرق اضطرابم در موج التهابم
ماه به خون خضابم از روی نی دمیده
دل می رود ز دستش غم می دهد شکستش
هر که چو من فغانی از کودکان شنیده
طفلی ز ضرب سیلی دارد دو چشم نیلی
بر روی خار صحرا طفلی دگر دویده
با روز گشته چون شب با آه مانده بر لب
از ابر چشم زینب باران غم چکیده
گل های من خزانند بر نیزه خون فشانند
جز خون دل ندارد باغ خزان رسیده
این جا بروی نیزه سرهای لاله گون است
در کربلا ولیکن تن ها به خون تپیده
دست ستم به گلشن غیر از شرر ندارد
گلچین باغ عصمت جز یاس را نچیده
بال و پر عزیزان از تیر غم شکسته
رنگ رخ یتیمان از چهره ها پریده
گاهی به روی نیزه خون می رود ز سرها
گاهی کنار نیزه خون می رود ز دیده
هر روز ای برادر با دیدن سر تو
از شام تار زینب سر می زند سپیده
جز اشک و آه و زاری در کار خود ندارد
هر که چو من در این جا طعم بلا چشیده
_ای کاش تو را به دشت غربت نکُشند
لب تشنه پس از بیعت و دعوت نکُشند
لب تشنه اگر کُشند و تنها و غریب
ای کاش تو را به قصد قربت نکُشند...
_الهی بحق الزینب الصبور عجل لولیک الفرج
۵.۳k
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.