عاشقانه
حضرت یار! اجازه ست دچارت بشوم؟
دوست دارم همه ی دار و ندارت بشوم
آمدم گرد غم از صورت ماهت ببرم
سحرِ روشنِ بعد از شب تارت بشوم
بعد تنهاییِ یک عمر زمستانِ سیاه
رویش عشق شوم،فصل بهارت بشوم
حضرت جاذبه! مجذوب حیائت شده ام
تو چه کردی که چنین محو وقارت بشوم؟
کاش یک روز بیاید که تو بی تاب شوی
هوس من کنی و میل و ویارت بشوم
شانه ی امن پس از گریه ی تلخت باشم
صبر و آرامش و سامان و قرارت بشوم
وقت خوابیدن تو شعر بخوانم با عشق
صحنه ی آخر چشمان خمارت بشوم
دلِ من پیشکشِ نازِ نگاهت
می شود شاهِ دلت باشم و یارت بشوم؟A1213
دوست دارم همه ی دار و ندارت بشوم
آمدم گرد غم از صورت ماهت ببرم
سحرِ روشنِ بعد از شب تارت بشوم
بعد تنهاییِ یک عمر زمستانِ سیاه
رویش عشق شوم،فصل بهارت بشوم
حضرت جاذبه! مجذوب حیائت شده ام
تو چه کردی که چنین محو وقارت بشوم؟
کاش یک روز بیاید که تو بی تاب شوی
هوس من کنی و میل و ویارت بشوم
شانه ی امن پس از گریه ی تلخت باشم
صبر و آرامش و سامان و قرارت بشوم
وقت خوابیدن تو شعر بخوانم با عشق
صحنه ی آخر چشمان خمارت بشوم
دلِ من پیشکشِ نازِ نگاهت
می شود شاهِ دلت باشم و یارت بشوم؟A1213
۱۲.۹k
۲۸ فروردین ۱۴۰۲