عاشقانه
ناز چشمانت ڪشم آنقدر، حیرانت ڪنم
بی وفا در قدرت من نیست زندانت ڪنم
نذر ڪردم گر تو را روزی به دستت آورده ام
نوگل این بوستان شمع شبستانت ڪنم
جام دل انداختی با غیر هم پیمان شدی
مرغ در دام توام، ناچار فرمانت ڪنم
بنده عشق تو بودن منتهای زندگی ست
جان نا چیزی ڪه دارم آن به قربانت ڪنم
دل پریشانی مڪن جانا ڪه عمری در سڪوت
لب فرو بستم مبادا تا پریشانت ڪنم
ڪاش در صحن خلوص عشق چون آزاده ای
مفتخر بودم به یڪ لبخند مهمانت ڪنم
ابر بودم، آسمان بودی ولی غافل ڪه من
میتوانستم به آهی غرق بارانت ڪنم....!!
بی وفا در قدرت من نیست زندانت ڪنم
نذر ڪردم گر تو را روزی به دستت آورده ام
نوگل این بوستان شمع شبستانت ڪنم
جام دل انداختی با غیر هم پیمان شدی
مرغ در دام توام، ناچار فرمانت ڪنم
بنده عشق تو بودن منتهای زندگی ست
جان نا چیزی ڪه دارم آن به قربانت ڪنم
دل پریشانی مڪن جانا ڪه عمری در سڪوت
لب فرو بستم مبادا تا پریشانت ڪنم
ڪاش در صحن خلوص عشق چون آزاده ای
مفتخر بودم به یڪ لبخند مهمانت ڪنم
ابر بودم، آسمان بودی ولی غافل ڪه من
میتوانستم به آهی غرق بارانت ڪنم....!!
۱۰.۱k
۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۲