🤭😂
مرد رو به در خروجی دوید:
«من از این خانه میروم.»
قهرمان یونس روی صندلی جابهجا شد: «کجا میروی؟ از خودت فرار میکنی؟ همهجا آسمان همین رنگ است.»
وهاب به ماه تمام، فراز کاج خیره شد: «این جماعت غربتم را به نهایت میرسانند.»
یونس تبسمی کرد: «پرتگاه انتها ندارد، مگر به فکرش نباشی. در گریختن رستگاریای نیست. بمان و چیزی از خودت بساز که نشکند.»
📕 خانه ادریسیها
✍🏽 #غزاله_علیزاده
«من از این خانه میروم.»
قهرمان یونس روی صندلی جابهجا شد: «کجا میروی؟ از خودت فرار میکنی؟ همهجا آسمان همین رنگ است.»
وهاب به ماه تمام، فراز کاج خیره شد: «این جماعت غربتم را به نهایت میرسانند.»
یونس تبسمی کرد: «پرتگاه انتها ندارد، مگر به فکرش نباشی. در گریختن رستگاریای نیست. بمان و چیزی از خودت بساز که نشکند.»
📕 خانه ادریسیها
✍🏽 #غزاله_علیزاده
۵۱.۶k
۲۹ آبان ۱۴۰۱