"فکر کنم این احساسات ساده همه چیزِ من بودن!"
"فکر کنم این احساسات ساده همه چیزِ من بودن!"
"تو خاطراتی که خیلی درخشان به نظر میرسن هم بارون میباره، حتی زمانی که تنها با خیال تو میرقصم!"
"حتی با دونستن اینکه صبح از راه میرسه؛ میخواستم مثل ستاره ای توی آسمونت جا بگیرم"
"اگه میدونستم یک روزی اینطوری میشه خاطرات بیشتری باهات میساختم!"
"قراره کی باشه؟ روزی که دوباره همدیگه رو ملاقات میکنیم؟
چون تو هوای بارونی با پاهای خیس هم که شده به سمتت میدوم.. اون لحظه میخوام تو چشمانت نگاه کنم و بهت بگم دلم برات تنگ شده بود، پس من رو در آغوش بگیر"
"تو خاطراتی که خیلی درخشان به نظر میرسن هم بارون میباره، حتی زمانی که تنها با خیال تو میرقصم!"
"حتی با دونستن اینکه صبح از راه میرسه؛ میخواستم مثل ستاره ای توی آسمونت جا بگیرم"
"اگه میدونستم یک روزی اینطوری میشه خاطرات بیشتری باهات میساختم!"
"قراره کی باشه؟ روزی که دوباره همدیگه رو ملاقات میکنیم؟
چون تو هوای بارونی با پاهای خیس هم که شده به سمتت میدوم.. اون لحظه میخوام تو چشمانت نگاه کنم و بهت بگم دلم برات تنگ شده بود، پس من رو در آغوش بگیر"
۳۶۲
۰۳ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.