تو را در خیالم به آغوش میکشم
تو را در خیالم به آغوش میکشم
دستهایم را آنقدر محکم دور نبودنت میپیچم
که بودن خیالی ات را در خودم حل کنم
خاطراتت بی اختیار از چشم هایم
روی گونه هایم سرازیر می شود
تلخی دلتنگی ات را
یا بوسیدن لبهای سرخت شیرین میکنم
نفسهایم در سینه دوباره پر میشود
از عطر مست کننده تنت
و حالا این منم،منم که جا مانده بعد از تو
مثل رودی که خشک شده و خواب در آغوش گرفتن دوباره آب را میبیند
مثل درختی که قطع شده و خواب در آغوش گرفتن ریشه اش را میبیند
شاید بگویی دیوانه ام
یا خودم را به دیوانگی زده ام
اما چاره دیگری جز این ندارم
باید برای زنده ماندنم بعد از تو این دیوانگی را هرشب تکرار کنم..
دستهایم را آنقدر محکم دور نبودنت میپیچم
که بودن خیالی ات را در خودم حل کنم
خاطراتت بی اختیار از چشم هایم
روی گونه هایم سرازیر می شود
تلخی دلتنگی ات را
یا بوسیدن لبهای سرخت شیرین میکنم
نفسهایم در سینه دوباره پر میشود
از عطر مست کننده تنت
و حالا این منم،منم که جا مانده بعد از تو
مثل رودی که خشک شده و خواب در آغوش گرفتن دوباره آب را میبیند
مثل درختی که قطع شده و خواب در آغوش گرفتن ریشه اش را میبیند
شاید بگویی دیوانه ام
یا خودم را به دیوانگی زده ام
اما چاره دیگری جز این ندارم
باید برای زنده ماندنم بعد از تو این دیوانگی را هرشب تکرار کنم..
۱۰.۲k
۰۷ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.