عاشقانه های شبنم
جمالت را نمی بینم ، هوایت می کُشد امّا ...
خیالت را چو می چینم ، نوایت می کُشد امّا ...
سرِ سودا ، دِلِ شیدا ، خیابانی شدم امّا ...
سراغت را که می گیرم ، فضایت می کُشد امّا
از این خلوت به آن خلوت ، از این شاعر به آن شاعر
خجسته پیر صبر فرمود ، دوایت می کُشد امّا
برایت بسته ام زنّار ، که پس اندازمش تقدیر ...
مسلمانی کنار امّا ، قضایت می کُشد امّا
جهادِ عشق ، جهادِ اکبرِ سودائیان
وادیِ ما بود
تو لب تَر کن ، که دیوانه خود را برایت می کُشد اما
دلم تنگِ نوایِ حسِ یک جانم زده ، جانم !
هوای یک نَمِ چون و چرایت می کُشد امّا
غباری که هوایِ دامنِ خورشید به سر دارد ...
از این خامی ، از این دوری ... سرایت می کُشد امّا...
خیالت را چو می چینم ، نوایت می کُشد امّا ...
سرِ سودا ، دِلِ شیدا ، خیابانی شدم امّا ...
سراغت را که می گیرم ، فضایت می کُشد امّا
از این خلوت به آن خلوت ، از این شاعر به آن شاعر
خجسته پیر صبر فرمود ، دوایت می کُشد امّا
برایت بسته ام زنّار ، که پس اندازمش تقدیر ...
مسلمانی کنار امّا ، قضایت می کُشد امّا
جهادِ عشق ، جهادِ اکبرِ سودائیان
وادیِ ما بود
تو لب تَر کن ، که دیوانه خود را برایت می کُشد اما
دلم تنگِ نوایِ حسِ یک جانم زده ، جانم !
هوای یک نَمِ چون و چرایت می کُشد امّا
غباری که هوایِ دامنِ خورشید به سر دارد ...
از این خامی ، از این دوری ... سرایت می کُشد امّا...
۷.۳k
۱۱ مهر ۱۴۰۲