عاشقانه های شبنم
آنجاچه کسی هست زنَد زنگِ درت را؟
هر ثانیه صد بار بگیرد خبرت را ؟
بیدار نِشیند که تو آسوده بخوابی
تا صبح نوازش بکند مویِ سرت را
جز من چ کسی هست که قدرِ تو بداند؟
قدرِ تو وُ آن روحِ لطیف وُ هنرت را
آن کیست که همواره به دورِ تو بگردد؟
هر لحظه به جانش بخرد هر خطرت را
ترسم که رقیبان به کمینت بِنِشینند
ترسم که بچینند شبی بال و پرت را
دلتنگِ تو این گوشه ی دنیا شده قلبم
برگرد...! نبینم غمِ چشمانِ ترت را
من منتظرت می شِمُرم ثانیه ها را
صد سالِ دگر طول دهی گر سفرت را
هر ثانیه صد بار بگیرد خبرت را ؟
بیدار نِشیند که تو آسوده بخوابی
تا صبح نوازش بکند مویِ سرت را
جز من چ کسی هست که قدرِ تو بداند؟
قدرِ تو وُ آن روحِ لطیف وُ هنرت را
آن کیست که همواره به دورِ تو بگردد؟
هر لحظه به جانش بخرد هر خطرت را
ترسم که رقیبان به کمینت بِنِشینند
ترسم که بچینند شبی بال و پرت را
دلتنگِ تو این گوشه ی دنیا شده قلبم
برگرد...! نبینم غمِ چشمانِ ترت را
من منتظرت می شِمُرم ثانیه ها را
صد سالِ دگر طول دهی گر سفرت را
۶.۸k
۲۰ مرداد ۱۴۰۲