عاشقانه
شاخهي عشق را شکستم
آن را در خاک دفن کردم
و ديدم که
باغم گل کرده است
کسي نمي تواند عشق را بکشد
اگر در خاک دفنش کني
دوباره ميرويد
اگر پرتابش کني به آسمان
بالهايي از برگ در ميآورد
و در آب ميافتد
با جويها ميدرخشد
و غوطهور در آب
برق ميزند
خواستم آن را در دلم دفن کنم
ولي دلم خانهي عشق بود
درهاي خود را باز کرد
و آن را احاطه کرد با آواز از ديواري تا ديواري
دلم بر نوک انگشتانم ميرقصيد
عشقم را در سرم دفن کردم
و مردم پرسيدند
چرا سرم گل داده است
چرا چشم هايم مثل ستارهها ميدرخشند
و چرا لبهايم از صبح روشنترند
مي خواستم اين عشق را تکهتکه کنم
ولي نرم و سيال بود ، دور دستم پيچيد
و دستهايم در عشق به دام افتادند
حالا مردم ميپرسند که من زنداني کیستم؟من زندانیه عشقم عشقی پاک
آن را در خاک دفن کردم
و ديدم که
باغم گل کرده است
کسي نمي تواند عشق را بکشد
اگر در خاک دفنش کني
دوباره ميرويد
اگر پرتابش کني به آسمان
بالهايي از برگ در ميآورد
و در آب ميافتد
با جويها ميدرخشد
و غوطهور در آب
برق ميزند
خواستم آن را در دلم دفن کنم
ولي دلم خانهي عشق بود
درهاي خود را باز کرد
و آن را احاطه کرد با آواز از ديواري تا ديواري
دلم بر نوک انگشتانم ميرقصيد
عشقم را در سرم دفن کردم
و مردم پرسيدند
چرا سرم گل داده است
چرا چشم هايم مثل ستارهها ميدرخشند
و چرا لبهايم از صبح روشنترند
مي خواستم اين عشق را تکهتکه کنم
ولي نرم و سيال بود ، دور دستم پيچيد
و دستهايم در عشق به دام افتادند
حالا مردم ميپرسند که من زنداني کیستم؟من زندانیه عشقم عشقی پاک
۱۸.۴k
۲۲ مهر ۱۴۰۱