عاشقانه
آنقَدَر نابی که همچون کهکشان می خوانمت
در غزل های خودم تا بیکران می خوانمت
بادِ وحشی آمده تا گل بمیرد بی رمق
من تو را در هر هراسی باغبان می خوانمت
هر چه دنیا سد کند بر راه من صدها ستون
میزنم پس مشکلاتم را روان میخوانمت
خانه ام از گردبادی پر ز طوفان ها خراب
چشمِ امیدم به تو چون سایه بان می خوانمت
دردِ دلهایِ نهان را با تو گویم خالقم
چون تو را در باور خود هم زبان می خوانمت
صد غزل من گفته ام اما هنوزم پر ز درد
مثنوی ها گر شود مرهم در این دنیای سرد
تا دوباره جان بگیرد واژه از دامان تو
زندگی معنا بگیرد از نم باران تو
در غزل های خودم تا بیکران می خوانمت
بادِ وحشی آمده تا گل بمیرد بی رمق
من تو را در هر هراسی باغبان می خوانمت
هر چه دنیا سد کند بر راه من صدها ستون
میزنم پس مشکلاتم را روان میخوانمت
خانه ام از گردبادی پر ز طوفان ها خراب
چشمِ امیدم به تو چون سایه بان می خوانمت
دردِ دلهایِ نهان را با تو گویم خالقم
چون تو را در باور خود هم زبان می خوانمت
صد غزل من گفته ام اما هنوزم پر ز درد
مثنوی ها گر شود مرهم در این دنیای سرد
تا دوباره جان بگیرد واژه از دامان تو
زندگی معنا بگیرد از نم باران تو
۵.۳k
۲۰ خرداد ۱۴۰۲