با اجازه اینو کپی کردم یادم رفته از مال کدوم پیچ کپی کرم
با اجازه اینو کپی کردم یادم رفته از مال کدوم پیچ کپی کرم از همین جا اگه دیدی اجازه دیگه بده اگرم نه پاک میکنم🙂
میخواستم ی داستان براتون در مورد ی دختر بگم که شاید خیلی غم انگیز باشه .این داستان کاملا تخیلی است
دختر توی یه خوانوادای معمولی میکرد
این دختر خیلی مظلوم و سرو صدا بود ی جورایی افسرده بود میخوام با سفر زمان شمارو به اون زمانی که این دختر خوشحال بود شیطنت میکرد ببرم و اتفاقی که براش افناد رو ببینین 🙂
این دختر سه سال پیش از ی پسری خوشش میومد و عاشق پسره بود حتا حاضر بود جونشم بده برای پسره اما عشق پسره به اون ی هوس بود که پسر رو به سمت دختره کشیده میشد پس از مدت ها که گذش و اتفاق هایی که میان ان دو افتاد بماند تمام حرف های عاشقانه و.........بعد از مدت ها که گذش پسر بعد اینکه هوسشو برطرف کرد به دختره گف من ازت خوشم نمیاد تو در شعن من نیستی سطح طبقاتی شما پاینه و به این بهانه ها از دختر جدا شد بعد چن ماه که دختره میخواس یکم حالش خوب شه
اون روز میره بیرون همون پسر رو با دوست صمیمیش میبینه که چه عاشقانه کنار هم نشستن دختره جلو نمیره که پسر رو ببینه اما از همون جا چشم های بغض الود به انها نگا میکرد و بغضش ترکید و اشک هایش چون مرواریدی در صدف میریخت 😢😢😢😢😢😢😢
دختره میخواد خود کشی کنه میخواست خودشو دار بزنه میره ی طناب میگیره و تو جنگل بلوط طناب و از شاخه اویزون میکنه و خودشو دار میزنه بعد ی یکی دو ساعت یکی به اسم جوزرف اونو پیدا میکنه و زود به بیمارستان نزدیک جنگل بلوط میبره دختره وقتی چشماشو باز میکنه خودشو تو بیمارستان میبینه رو تخت کم کم یادش میاد که چجوری اومده اون جاهمون اقای جوزرف هم کنار تخته دختره نشسته بود بعد خوانواد و اطرافیان به ملاقاتش میان دختره بعد چن روز میره خونه و تمام اتفاق ها و دلیل خود کشیش یادش میاد و میشه ی گوشه اشک میریزه
ادامه داره ............@zahra68293
میخواستم ی داستان براتون در مورد ی دختر بگم که شاید خیلی غم انگیز باشه .این داستان کاملا تخیلی است
دختر توی یه خوانوادای معمولی میکرد
این دختر خیلی مظلوم و سرو صدا بود ی جورایی افسرده بود میخوام با سفر زمان شمارو به اون زمانی که این دختر خوشحال بود شیطنت میکرد ببرم و اتفاقی که براش افناد رو ببینین 🙂
این دختر سه سال پیش از ی پسری خوشش میومد و عاشق پسره بود حتا حاضر بود جونشم بده برای پسره اما عشق پسره به اون ی هوس بود که پسر رو به سمت دختره کشیده میشد پس از مدت ها که گذش و اتفاق هایی که میان ان دو افتاد بماند تمام حرف های عاشقانه و.........بعد از مدت ها که گذش پسر بعد اینکه هوسشو برطرف کرد به دختره گف من ازت خوشم نمیاد تو در شعن من نیستی سطح طبقاتی شما پاینه و به این بهانه ها از دختر جدا شد بعد چن ماه که دختره میخواس یکم حالش خوب شه
اون روز میره بیرون همون پسر رو با دوست صمیمیش میبینه که چه عاشقانه کنار هم نشستن دختره جلو نمیره که پسر رو ببینه اما از همون جا چشم های بغض الود به انها نگا میکرد و بغضش ترکید و اشک هایش چون مرواریدی در صدف میریخت 😢😢😢😢😢😢😢
دختره میخواد خود کشی کنه میخواست خودشو دار بزنه میره ی طناب میگیره و تو جنگل بلوط طناب و از شاخه اویزون میکنه و خودشو دار میزنه بعد ی یکی دو ساعت یکی به اسم جوزرف اونو پیدا میکنه و زود به بیمارستان نزدیک جنگل بلوط میبره دختره وقتی چشماشو باز میکنه خودشو تو بیمارستان میبینه رو تخت کم کم یادش میاد که چجوری اومده اون جاهمون اقای جوزرف هم کنار تخته دختره نشسته بود بعد خوانواد و اطرافیان به ملاقاتش میان دختره بعد چن روز میره خونه و تمام اتفاق ها و دلیل خود کشیش یادش میاد و میشه ی گوشه اشک میریزه
ادامه داره ............@zahra68293
۶۱.۴k
۰۹ آذر ۱۳۹۹