شب است و شب پره خوابیده روی پای خودش
شب است و شب پره خوابیده روی پای خودش
خمیده پیچک و پیچیده لا به لای خودش
کنار پنجره ای زیر نور خسته ی ماه
زنی گذاشته سر روی شانه های خودش
دلش پر است ولی باز بان تلخ سکوت
گلایه می کند از یار بی وفای خودش ..
که توی خواب فقط حرف میزند انگار...
...که باز می پرد از خواب با صدای خودش
عروس ساده دل ِبی ستاره و تنها
سکوت تلخ و دل تنگ و شانه های خودش
شب زغالی و رخسار زعفرانی او
حکایتی شده این ماجرا برای خودش ...
سیده سمیه موسوی راد
خمیده پیچک و پیچیده لا به لای خودش
کنار پنجره ای زیر نور خسته ی ماه
زنی گذاشته سر روی شانه های خودش
دلش پر است ولی باز بان تلخ سکوت
گلایه می کند از یار بی وفای خودش ..
که توی خواب فقط حرف میزند انگار...
...که باز می پرد از خواب با صدای خودش
عروس ساده دل ِبی ستاره و تنها
سکوت تلخ و دل تنگ و شانه های خودش
شب زغالی و رخسار زعفرانی او
حکایتی شده این ماجرا برای خودش ...
سیده سمیه موسوی راد
۵.۲k
۳۰ فروردین ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.