پارت 27 رمان عشق ابدی ***خونه رو گیسو و مامانم و منیر چید
پارت 27 رمان عشق ابدی ***خونه رو گیسو و مامانم و منیر چیده بودن.خیلی خوشگل شده بود.رفتم توی اتاقمون .لحاف تخت سفید بود و روی تخت گل رز قرمز پر پر شده بود.اطراف اتاق پر از شمع های کوچیک و بزرگ بود.همه چیز واقعا عالی و رویایی بود.رفتم سمت کمد .یه لباس خواب انتخاب کردم و پوشیدم و موهامو باز کردم که سعید هم اومد. برگشتم و نگاش کردم.اومد جلوتر و منو چسبوند به دیوار و بهم نگاه کرد .سرمو انداختم پایین که با دستش سرمو اورد بالا و گفت _نترس مطمئن باش تا وقتی که خودت نخوای بهت دست نمیزنم عزیزم.محکم بغلش کردم.با دستاش موهامو نوازش کرد .از بغلش اومدم بیرون.یه لبخند خوشگل زد و آروم گفت _دیوونتم لیلی من ._منم دیوونتم سعید من.سرشو اورد نزدیک تر و آروم لبامو بوسید و منم همراهیش کردم .....صبح با نوری که توی صورتم می تابید تو بغل سعید بیدار شدم.هنوز خواب بود.داشتم نگاش میکردم که آروم چشماشو باز کرد .لبخند زدم و گفتم _سلام عزیزم صبح بخیر ._سلام به روی ماهت صبح تو هم بخیر.چند دقیقه گذشت.خواستم بلند بشم که زیر دلم تیر کشید.به روی خودم نیاوردم.و بالاخره بلند شدم و گفتم _سعید من میرم یه دوش بگیرم باشه؟_باشه عزیزم برو.حوله رو برداشتم و رفتم حموم.نیم ساعت بعد اومدم بیرون و رفتم توی اتاق ._سعید اگه میخوای برو دوش بگیر منم تا موقع صبحانه رو آماده میکنم .لبخند زد و گفت _باشه خانومی مرسی.بهش چشمک زدم .رفت حموم و منم مشغول پوشیدن لباسام شدم.یه دامن کوتاه قرمز با یه تاپ سفید که روش قلب های قرمز داشت پوشیدم و موهامو باز گذاشتم و ریختم روی شونه هام و یه دستمال سر قرمز هم بستم روی موهام و رفتم توی اشپزخونه.یه میز صبحانه خیلی عالی چیدم که سعید اومد و رفت تا لباس بپوشه.رفتم پیشش . یه نگاهی بهم انداخت و گفت _چقدر خوشگل شدی لامصب.دیوونه میکنی منو .خندیدم .بعد از اینکه لباسش رو پوشید مشغول خشک کردن موهاش با سشوار شدم.تموم که شد لپش رو بوس کردم و گفتم _من میرم چایی بریزم تو هم بیا .رفتم توی اشپزخونه.داشتم چایی میریختم که سعید در حالی که سوت میزد اومد توی اشپزخونه و گفت _به به چه کردی بانو. _نوش جاان .دستاشو دور کمرم حلقه کرد و درگوشم گفت _دیگه در کل شدی ماله خودم .خانوم خودم شدی عشقم.مبارکه .منظورشو فهمیدم و سرمو انداختم پایین .لپم رو بوسید و با خنده گفت _فدای خجالت کشیدنت .خندیدم و گفتم _خدا نکنه دیوونه.نشستیم و مشغول خوردن شدیم.که سعید یه نگاهی بهم کرد و گفت _لیلی رنگت پریده ؟ میخوای بریم دکتر ._نه عزیزم من خوبم .فقط یه ذره دلم درد میکنه که با قرص مسکن خوب میشه.نگران نباش قربونت برم..بعدشم امروز هیچ دکتری نیست ._چرا دکتر نباشه ؟_سعید جانم امروز جمعه ست. _اها راس میگی خب میریم درمانگاه .اصن پاشو بریم . خندیدم و گفتم_عهه سعید خودتو لوس نکن بهت میگم من خوبم دیگه .خودشم خندش گرفته بود .بعد از خوردن صبحانه میز رو جمع کردم و رفیتم توی اتاق ._نشستم روی صندلی .لاک دیشب رو که آرایشگر برام زده بود پاک کردم و لاک زرشکی رو برداشتم و شروع به لاک زدن کردم.بالاخره تموم شد. رفتم بیرون و روی مبل کنار سعید نشستم .بغلم کرد و تلوزیون رو روشن کرد تا فیلم ببینیم .فیلم که تموم شد سعید گفت _ خب حالا من میشینم و تو برام برقص._عهه نه بابا چه اشتهایی هم داری سعید جان ._دیگه همینه که هست میخواستی زن من نشی.خندیدم و رفتم یه فلش آوردم و زدم پشت تلوزیون یه اهنگ عربی گذاشتم و رقصیدم.وقتی تموم شد جلوی سعید تعظیم کردم .خندید و برام دست زد .نشستم کنارش .لپم رو بوس کرد و گفت _مرسیی خوشگله ._خواهش میکنم خوشتیپ . به ساعت نگاه کرد و گفت_ساعت 1 و نیم شده .خانوم محترم آقاتون بدجوری گرسنه شده ها .خندیدم و گفت _ای جااان.الان برای آقامون یه ناهار خوشمزه درست میکنم.رفتم توی آشپزخونه.تصمیم گرفتم قرمه سبزی درست کنم چون سعید خیلی دوست داشت.پیشبند بستم و مشغول شدم.ساعت 3 بود که غذا آماده شد و میز رو چیدم._سعید؟_جانم ._بیا که غذا آماده شد .اومد توی اشپزخونه و با خوشحالی گفت _اخ جوون قرمه سبزی .مشغول خوردن شدیم .وقتی تموم شد سعید با لبخند گفت _دستت درد نکنه خانومم .خیلی خوشمزه بود.ذوق کردم و گفتم _واقعا ؟._اره عزیزم واقعا ._نوش جان کاپی جوون .میز رو جمع کردم و بعدش با سعید خوابیدیم.ساعت 5 بیدار شدیم و به پیشنهاد سعید اماده شدیم که بریم بیرون. رفتم جلوی اینه و آرایش کردم و بعدش مشغول پوشیدن لباسم شدم. یه مانتوی سفید که روش گل های زرشکی داشت با شلوار زرشکی و شال زرشکی پوشیدم و کیف و کفش رو که با مانتوم ست کرده بودم برداشتم.سعید هم یه شلوار لی با پیراهن سفید پوشید و کلی هم خوشتیپ شد.از خونه رفتیم بیرون و سوار ماشین شدیم.توی خیابونا دور زدیم و بستنی خوردیم و بعدش رفتیم خونه ی مامان سعید .منیر و شوهرش هم
۱۴.۷k
۱۸ شهریور ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۳۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.