شرط عاشقی پارت چهار
شرط عاشقی پارت چهار
منم یکی کشیدم و اشکام رو پاک کردم
ترلان:اگه اذیت میشی نگو
من:نه بهتر بگم تا سبک شم نوشته بود پسره رو خیلی دوست داشته اما پسره باهاش سرد شده اونم خودکشی کرده بعدش از بس گریه میکردم به خاطر بیکسیم به خاطر اینکه خواهرم توی جوونیش خودکشی کرد آسم گرفتم
ترلان:پسره کی بوده
من:نوید
ترلان:نوید
من:آره خود خرش بوده حالا هم گریه و زاری بس بریم رئیسم رو ببینم
ترلان:دیوونه مگه نگفتم نگو رئیس
من:خب بابا بریم
با هم دیگه رفتیم سمت ی اتاق ترلان یهویی در رو باز کرد
ترلان:سام علیکم داش
راشا:چرا مثل لاتا حرف میزنی
ترلان:آوردمش
راشا:بیاید داخل
آروم رفتم داخل
من:سلام
راشا:سلام.ترلان تو میتونی بری
ترلان:برم
راشا:آره برو زود باش
ترلان:باشه
راشا:بشین
من:باشه
راشا:ببین منو تو و ترلان میریم توی ویلای پدر ناتنیم
من:خب
راشا:تو باید نقش دوست دختر منو بازی کنی
من:هن
راشا:مگه سوار ماشینی
من:دور منو خط بکش
راشا:نمیشه باید بیای بقیه گروه هم توی ویلای روبه رویی مستقر میشن
من:زوری
راشا:آره
من:باشه ممنون
راشا:خواهش میکنم
تا اومدم برم دستم رو گرفت
من:بله
راشا:باید جلوی بقیه هم نقش بازی کنی بجز ترلان
من:چراااااا
راشا:چون من میگم
من:خوب اونا که عضو گروهتن
راشا:شوخی کردم میتونی بری
من:شوخی هات بخوره توی فرق سرت
راشا:میتونم اذیتت کنم ها
من:نمیتونی
یجوری نگاهم کرد منم پرو زل زدم توی چشاش
یهو سمتم خیز برداشت و چسبوندم به دیوار
راشا:بگو غلط کردم
من:نمیگم
سرش رو آورد نزدیک گوشم
راشا:بگو اگه نگی گازت میگیرم
من:مگه تو بچه ای
راشا:بگو
من:نمیگم
راشا هم زود گوشم رو ی گاز آروم گرفت و ولم کرد
راشا:حالا برو
من:بزغاله
راشا دوباره سمتم خیز برداشت که زود رفتم بیرون خدایی اصلا وحشتناک نبود برعکس پسر بامزه ای بود
وجدان:آره به خصوص اون قسمتی که اسکولت کرد😄
تو یکی زر نزن بزغاله
وجدان:جیگرم من هرچی باشم تو هم هستی😊 😊
خفه شو خوشگل
وجدان:ای فرصت طلب 😑 😑 😑
هههههه😆 😆 😆 😆
زود رفتم توی اتاق ترلان
من:ترییییی
ترلان یهو پرید
ترلان:کوووووووووفت. چرا گوشت قرمز
من:چیزه هیچی نیست من برم اتاقم
ترلان:نوید توی اتاقت.میگه کارت داره
من:گوه خورده
زود رفتم سمت اتاقم که بیرونش کنم
منم یکی کشیدم و اشکام رو پاک کردم
ترلان:اگه اذیت میشی نگو
من:نه بهتر بگم تا سبک شم نوشته بود پسره رو خیلی دوست داشته اما پسره باهاش سرد شده اونم خودکشی کرده بعدش از بس گریه میکردم به خاطر بیکسیم به خاطر اینکه خواهرم توی جوونیش خودکشی کرد آسم گرفتم
ترلان:پسره کی بوده
من:نوید
ترلان:نوید
من:آره خود خرش بوده حالا هم گریه و زاری بس بریم رئیسم رو ببینم
ترلان:دیوونه مگه نگفتم نگو رئیس
من:خب بابا بریم
با هم دیگه رفتیم سمت ی اتاق ترلان یهویی در رو باز کرد
ترلان:سام علیکم داش
راشا:چرا مثل لاتا حرف میزنی
ترلان:آوردمش
راشا:بیاید داخل
آروم رفتم داخل
من:سلام
راشا:سلام.ترلان تو میتونی بری
ترلان:برم
راشا:آره برو زود باش
ترلان:باشه
راشا:بشین
من:باشه
راشا:ببین منو تو و ترلان میریم توی ویلای پدر ناتنیم
من:خب
راشا:تو باید نقش دوست دختر منو بازی کنی
من:هن
راشا:مگه سوار ماشینی
من:دور منو خط بکش
راشا:نمیشه باید بیای بقیه گروه هم توی ویلای روبه رویی مستقر میشن
من:زوری
راشا:آره
من:باشه ممنون
راشا:خواهش میکنم
تا اومدم برم دستم رو گرفت
من:بله
راشا:باید جلوی بقیه هم نقش بازی کنی بجز ترلان
من:چراااااا
راشا:چون من میگم
من:خوب اونا که عضو گروهتن
راشا:شوخی کردم میتونی بری
من:شوخی هات بخوره توی فرق سرت
راشا:میتونم اذیتت کنم ها
من:نمیتونی
یجوری نگاهم کرد منم پرو زل زدم توی چشاش
یهو سمتم خیز برداشت و چسبوندم به دیوار
راشا:بگو غلط کردم
من:نمیگم
سرش رو آورد نزدیک گوشم
راشا:بگو اگه نگی گازت میگیرم
من:مگه تو بچه ای
راشا:بگو
من:نمیگم
راشا هم زود گوشم رو ی گاز آروم گرفت و ولم کرد
راشا:حالا برو
من:بزغاله
راشا دوباره سمتم خیز برداشت که زود رفتم بیرون خدایی اصلا وحشتناک نبود برعکس پسر بامزه ای بود
وجدان:آره به خصوص اون قسمتی که اسکولت کرد😄
تو یکی زر نزن بزغاله
وجدان:جیگرم من هرچی باشم تو هم هستی😊 😊
خفه شو خوشگل
وجدان:ای فرصت طلب 😑 😑 😑
هههههه😆 😆 😆 😆
زود رفتم توی اتاق ترلان
من:ترییییی
ترلان یهو پرید
ترلان:کوووووووووفت. چرا گوشت قرمز
من:چیزه هیچی نیست من برم اتاقم
ترلان:نوید توی اتاقت.میگه کارت داره
من:گوه خورده
زود رفتم سمت اتاقم که بیرونش کنم
۴.۳k
۰۲ خرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.