رمان.ترسناک بی صدا بمیر 2 🃏 🕯 ⛓
#رمان.ترسناک #بی_صدا_بمیر 2 🃏 🕯 ⛓
❌ شب یازدهم
❎ فصل دوم
جان به در پشتی خانه از حیاط خلوت اشاره کرد و گفت بیاین این در راحت باز میشه...
ملانیا از کیفش شیشه آب را در آورد اما قبل از اینکه در قهوه ای رنگش را باز کند دخترک شروع به فریاد کشیدن کرد فریاد هایی وحشتناک سرش را چند بار چرخاند و سپس مانند یک سگ چهارپا به روی ملانیا پرید شیشه از دست ملانیا افتاد بر زمین و اب خالی شد دیگر خبری از آب مقدس نبود یکی از شمع ها زمین افتادند و آتش روی سقف کوچک شروع شد و شعله ور تر می شد دخترک دستانش راروی صورت ملانیا می کشید و با ناخن هایش آن را پر زخم می کرد ملانیا با دست دیگرش صلیب را به صورت دخترک زد فریاد ها بدتر و بدتر شدند آتش ها همه جا را می گرفت دخترک صلیب را گرفت و پرت کرد در آتش اما دخترک با گرفتن صلیب در دستش دستش سوخت و جای صلیب روی دستش ماند....
صدای فریاد ها همسایه ها را بیرون آورده بود همه به خانه نگاه میکردند در باز شد....
جان و دنی و پدر و به دنبالآن ها بقیه داخل شدند نیا همکار ملانیا سریع آب مقدس و صلیب را از ماشین برداشت و به داخل خانه دوید دود همه جا را برداشته بود چشم چشم را نمی دید به سختی خود را به طبقهیبالا رساندند دنی با لگدی به در زد و در که پشتش آتش گرفته بود با صدای مهیبی بر زمین افتاد نیا بی درنگ از گوشه اتاق زیرشیروانی به سمت ملانیا رفت دخترک را از ملانیا جدا کردند آب مقدس به ام میپاشیدند تا اینکه بعد ازچند دعا و پاشیدن آبمقدس و زدن صلیب دخترک بی هوش به زمین افتاد همگی سریع از آنجا خارج شدند آتش فقط زیر شیروانی را فرا گرفته بود و با کمک همسایگان آتش خاموش شد....
دخترک را با اورژانس به بیمارستان بردند....
❌ شب یازدهم
❎ فصل دوم
جان به در پشتی خانه از حیاط خلوت اشاره کرد و گفت بیاین این در راحت باز میشه...
ملانیا از کیفش شیشه آب را در آورد اما قبل از اینکه در قهوه ای رنگش را باز کند دخترک شروع به فریاد کشیدن کرد فریاد هایی وحشتناک سرش را چند بار چرخاند و سپس مانند یک سگ چهارپا به روی ملانیا پرید شیشه از دست ملانیا افتاد بر زمین و اب خالی شد دیگر خبری از آب مقدس نبود یکی از شمع ها زمین افتادند و آتش روی سقف کوچک شروع شد و شعله ور تر می شد دخترک دستانش راروی صورت ملانیا می کشید و با ناخن هایش آن را پر زخم می کرد ملانیا با دست دیگرش صلیب را به صورت دخترک زد فریاد ها بدتر و بدتر شدند آتش ها همه جا را می گرفت دخترک صلیب را گرفت و پرت کرد در آتش اما دخترک با گرفتن صلیب در دستش دستش سوخت و جای صلیب روی دستش ماند....
صدای فریاد ها همسایه ها را بیرون آورده بود همه به خانه نگاه میکردند در باز شد....
جان و دنی و پدر و به دنبالآن ها بقیه داخل شدند نیا همکار ملانیا سریع آب مقدس و صلیب را از ماشین برداشت و به داخل خانه دوید دود همه جا را برداشته بود چشم چشم را نمی دید به سختی خود را به طبقهیبالا رساندند دنی با لگدی به در زد و در که پشتش آتش گرفته بود با صدای مهیبی بر زمین افتاد نیا بی درنگ از گوشه اتاق زیرشیروانی به سمت ملانیا رفت دخترک را از ملانیا جدا کردند آب مقدس به ام میپاشیدند تا اینکه بعد ازچند دعا و پاشیدن آبمقدس و زدن صلیب دخترک بی هوش به زمین افتاد همگی سریع از آنجا خارج شدند آتش فقط زیر شیروانی را فرا گرفته بود و با کمک همسایگان آتش خاموش شد....
دخترک را با اورژانس به بیمارستان بردند....
۲.۳k
۱۷ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.