قسمت سوم پارت اول
قسمت سوم پارت اول
استادباورکنین دیگه ذهنم جواب نمیده شما دوساعت که بی وقفه داریددرس میدید
اکثربچه هاحرف من روتاییدکردن واستاد بدون ادامه دادن تموم شدن کلاس رواعلام کرد.سریع دست رزی والینا روکشیدم وگفتم زودباشین مردم ازگشنگی
رزی لبخندمرموزی زدوبدون هیچ مخالفتی ازجاش بلندشدو به سمت بیرون قدم برداشتیم. وسط محوطه بودیم ،عجیب بود رزی وسکوت!به یکباره به درورودی اشاره کرد و گفت:اونجارونگاه
اما من نگاهم به ساعتم افتاد که باعث شدمحکم به پیشونیم بکوبم وبدون اهمیت به حرف رزی گوشیم روازجیبم بیرون اوردم،ساعت قرصاش بود.رزی بی هوا دستم رو بین جمعیت کشیداما تمام حواسم به گوشیم بود بعدازدوبوق جواب دادبدون اینکه فرصتی بهش بدم سریع گفتم:میخواستم بگم وقته قرصاته شرمنده دیرشد اخه سرکلاس....
بین جمعیت داشتم له میشدم خیلی هیجان زده بودن انگار که ادم مهمی رودیده باشن به زورازبینشون گذشتم وبارهاشدن از اون جمعیت باچیزی که جلوی کالج دیدم خشکم زد رزی باهیجان وخنده گفت :وااااااو اینجارو نگاه مستر استایل کریس وواینجاست
بهت زده فقط به روبه رونگاه میکردم رزی راست میگفت کریس بود که بااستایل خاصی به موتورش تکیه زده بودوبه تقاضای اطرافیانش برای امضایاعکس پاسخ نمی داد،اونقدرگبج بودم که حتی نمیتونستم تمرکزکنم وبه این فکرمیکردم که حالاکه بعدازچندروزدارم میبینمش چقدرخوبه که حالش بهتره وسره پاست.کریس بادیدن من به چشمام نگاه کرد وباخون سردی گوشیش رودم دهنش گرفت وگفت:دیگه بهتر گوشیت روپایین بیاری
تازه به خودم اومدم رو دستم روپایین اوردم وگوشی رو قطع کردم کریس تکخنده ای کردودستی توی موهاش کشید که باعث شد دخترای دورش جیغی بکشن ،دست رزی رو روی کمرم احساس به سمتش برگشتم که چشمکی حوالم کردوبه سمت جلوهلم دادکریس از موتورش جداشدوبه سمتم قدم برداشت درست وقتی که جلوم ایستاد دستم روگرفت وصدای کرکننده دخترا بلندشد اینهمه هیجان برای ی پسر عادی رودرک نمیکردم هرچند کریس به شدت جذاب بود،کریس که مشخص بود دیگه تحمل این حدازخنگی منونداره دستم روبه سمت موتورش کشیدصدای فریاددرامیخته باخنده ی رزی بلندشد:یااا مسترووماهنوزدوساعت دیگه کلاس داریم .
کریس برگشت ودرست به جایی که من تاچنددیقه پیش بودم نگاه کردو بیخیال گفت :اممم خوب کدومتون بهترجزوه مینویسه ی نسخشو برام بیاره
اواوالیناباچشمای گرد نگاهش کردن که ی تای ابروشوبالاانداخت و بین جمعیتی که نفسشون حبس شده بودروی موتورنشست هنگ کرده نگاهش کردم که گفت :میشینی یا بشونمت .
نفسی کشیدم وباکمکش من روهم پشتش نشوندزیرلب زورگویی نثارش کردم اما اون بالبخند کوچیکی که روی لبش نقش بسته بود باروشن کردن موتورش وجهشی به حرکت دراومد...
استادباورکنین دیگه ذهنم جواب نمیده شما دوساعت که بی وقفه داریددرس میدید
اکثربچه هاحرف من روتاییدکردن واستاد بدون ادامه دادن تموم شدن کلاس رواعلام کرد.سریع دست رزی والینا روکشیدم وگفتم زودباشین مردم ازگشنگی
رزی لبخندمرموزی زدوبدون هیچ مخالفتی ازجاش بلندشدو به سمت بیرون قدم برداشتیم. وسط محوطه بودیم ،عجیب بود رزی وسکوت!به یکباره به درورودی اشاره کرد و گفت:اونجارونگاه
اما من نگاهم به ساعتم افتاد که باعث شدمحکم به پیشونیم بکوبم وبدون اهمیت به حرف رزی گوشیم روازجیبم بیرون اوردم،ساعت قرصاش بود.رزی بی هوا دستم رو بین جمعیت کشیداما تمام حواسم به گوشیم بود بعدازدوبوق جواب دادبدون اینکه فرصتی بهش بدم سریع گفتم:میخواستم بگم وقته قرصاته شرمنده دیرشد اخه سرکلاس....
بین جمعیت داشتم له میشدم خیلی هیجان زده بودن انگار که ادم مهمی رودیده باشن به زورازبینشون گذشتم وبارهاشدن از اون جمعیت باچیزی که جلوی کالج دیدم خشکم زد رزی باهیجان وخنده گفت :وااااااو اینجارو نگاه مستر استایل کریس وواینجاست
بهت زده فقط به روبه رونگاه میکردم رزی راست میگفت کریس بود که بااستایل خاصی به موتورش تکیه زده بودوبه تقاضای اطرافیانش برای امضایاعکس پاسخ نمی داد،اونقدرگبج بودم که حتی نمیتونستم تمرکزکنم وبه این فکرمیکردم که حالاکه بعدازچندروزدارم میبینمش چقدرخوبه که حالش بهتره وسره پاست.کریس بادیدن من به چشمام نگاه کرد وباخون سردی گوشیش رودم دهنش گرفت وگفت:دیگه بهتر گوشیت روپایین بیاری
تازه به خودم اومدم رو دستم روپایین اوردم وگوشی رو قطع کردم کریس تکخنده ای کردودستی توی موهاش کشید که باعث شد دخترای دورش جیغی بکشن ،دست رزی رو روی کمرم احساس به سمتش برگشتم که چشمکی حوالم کردوبه سمت جلوهلم دادکریس از موتورش جداشدوبه سمتم قدم برداشت درست وقتی که جلوم ایستاد دستم روگرفت وصدای کرکننده دخترا بلندشد اینهمه هیجان برای ی پسر عادی رودرک نمیکردم هرچند کریس به شدت جذاب بود،کریس که مشخص بود دیگه تحمل این حدازخنگی منونداره دستم روبه سمت موتورش کشیدصدای فریاددرامیخته باخنده ی رزی بلندشد:یااا مسترووماهنوزدوساعت دیگه کلاس داریم .
کریس برگشت ودرست به جایی که من تاچنددیقه پیش بودم نگاه کردو بیخیال گفت :اممم خوب کدومتون بهترجزوه مینویسه ی نسخشو برام بیاره
اواوالیناباچشمای گرد نگاهش کردن که ی تای ابروشوبالاانداخت و بین جمعیتی که نفسشون حبس شده بودروی موتورنشست هنگ کرده نگاهش کردم که گفت :میشینی یا بشونمت .
نفسی کشیدم وباکمکش من روهم پشتش نشوندزیرلب زورگویی نثارش کردم اما اون بالبخند کوچیکی که روی لبش نقش بسته بود باروشن کردن موتورش وجهشی به حرکت دراومد...
۱.۸k
۲۲ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.