قسمت دوم پارت اخر
قسمت دوم پارت اخر
چرالی نذاشت کریس حرفش روتموم کنه مگه چی میخواست بگه؟رزی کلافه گفت :بهتره بریم دکترگفت خبرنگارا جمع شدن حواسشونو پرت میکنه تامابریم
اروم ازاتاق بیرون رفتیم تعدادزیادی ادم اون بیرون منتظربودن اما نمیدونم چرابه جای اینکه حواسشون بیشتر جلب لی باشه جلب کریس بود!به سمت پارکینگ رفتیم مثل اینکه جان ماشین کریس روبراش اورده بود لی پرسشی گفت: میتونی رانندگی کنی
کریس بالبخند کوچیکی سرش رو به معنی اره تکون دادوبه سمت من چرخیدو بانگاه جدی گفت:امیدوارم بتونی سرحرفت بمونی
لبخندی زدم وگفتم:البته امیدوارم بتونم به عنوان ی دوست کمکت کنم
نفس عمیقی کشید وگفت :پس تابعددوست جان
.....
ساعت نزدیکای یک نصف شب بود ،رزی خواب بودوخونه درسکت مطلق فرورفته بود،مرددبودم برای زنگ زدن ،طبق گفته دکترش الان باید وقت قرص وداروهاش باشه وبعید بدونم یادش باشه،بایدزنگ میزدم.صدای بوق های پشت سرهم توی گوشم میپیچیدودیگه تقریبا به یقین میرسیدم که قصدجواب دادن نداره که صدای خواب الودش وبه جای بوق شنیدم: بله بفرمایید
لبخندی روی لبام نشست واروم گفتم:الوکریس ،خوبی؟!
معلوم بود هنوزهوشیارنشده چون گفت:شما...
تک خنده ای کردم وسریع گفتم :جیسوام راستش؛الان وقت داروهاته زنگ زدم که یادت بندازم بخوری گفتم شایدبیدارنباشی
بالحن بهت زده ای گفت:تو...ممنونم
درکسری ازثانیه صدای شیراب اومدومعلوم بود قرصاش روخورده گفتم:شب خوب بخوابی
موقع قطع کردن اروم چیزی شبیه به توهم همینطورزمزمه کردو من باارامش دوست داشتی سعی کردم بخوابم.
.....
رزییییییییییییی
بافریادمن صدای پرت شدن رزی ازروی تخت توخونه پیچیدبادردازجاش بلندشدوگنگ اطراف رونگاه میکردوترسیده گفت:چیه چیشده؟
بدون اینکه بتونم درجوابش چیزی بگم روی زمین ولو شدم وزدم زیرخنده ،متوجه من که شد باحرص از روی زمین بلندشدوغرید:مرض دختره ی ....
صدای خندم بلندترشد به طوریکه قطره ی اشکی ازگوشه چشمم پایین چکید،باحرص ازکنارم ردشدو به سمت دستشویی رفت ومنم بعداز چنددیقه ازجام بلندشدم باید حاضرمیشدیم امروزکلاس داشتیم بعداز پوشیدن لباسام از اتاق بیرون رفتم که رزبادیدنم چشم غره ای رفت وباخنده ازخونه بیرون رفتیم....
.....
دلم داشت ضعف میرفت نزدیک به دوساعت بودکه استادیکسره تدریس میکرد ،استادی که جذابیتش زبان زد همه بود اما بااین حال هیچ کششی برای نشستن به سرکلاسش نداشتم وبرعکس بقیه سرم رو روی میزگذاشتم که درست همون لحظه مخاطب استاد قرارگرفتم :خانم کیم احیاناً شماعلاقه ای به ...
انقدر این حرف روبه بچه هاگفته بود که دیگه تقریبا حفظ شده بودم ولی بااین حال انگار امروز فقط میخواست مچ منوبگیره و همش ازم ایرادمیگرفت ،وسط حرفش باصدایی که تحلیل میرفت گفتم:
چرالی نذاشت کریس حرفش روتموم کنه مگه چی میخواست بگه؟رزی کلافه گفت :بهتره بریم دکترگفت خبرنگارا جمع شدن حواسشونو پرت میکنه تامابریم
اروم ازاتاق بیرون رفتیم تعدادزیادی ادم اون بیرون منتظربودن اما نمیدونم چرابه جای اینکه حواسشون بیشتر جلب لی باشه جلب کریس بود!به سمت پارکینگ رفتیم مثل اینکه جان ماشین کریس روبراش اورده بود لی پرسشی گفت: میتونی رانندگی کنی
کریس بالبخند کوچیکی سرش رو به معنی اره تکون دادوبه سمت من چرخیدو بانگاه جدی گفت:امیدوارم بتونی سرحرفت بمونی
لبخندی زدم وگفتم:البته امیدوارم بتونم به عنوان ی دوست کمکت کنم
نفس عمیقی کشید وگفت :پس تابعددوست جان
.....
ساعت نزدیکای یک نصف شب بود ،رزی خواب بودوخونه درسکت مطلق فرورفته بود،مرددبودم برای زنگ زدن ،طبق گفته دکترش الان باید وقت قرص وداروهاش باشه وبعید بدونم یادش باشه،بایدزنگ میزدم.صدای بوق های پشت سرهم توی گوشم میپیچیدودیگه تقریبا به یقین میرسیدم که قصدجواب دادن نداره که صدای خواب الودش وبه جای بوق شنیدم: بله بفرمایید
لبخندی روی لبام نشست واروم گفتم:الوکریس ،خوبی؟!
معلوم بود هنوزهوشیارنشده چون گفت:شما...
تک خنده ای کردم وسریع گفتم :جیسوام راستش؛الان وقت داروهاته زنگ زدم که یادت بندازم بخوری گفتم شایدبیدارنباشی
بالحن بهت زده ای گفت:تو...ممنونم
درکسری ازثانیه صدای شیراب اومدومعلوم بود قرصاش روخورده گفتم:شب خوب بخوابی
موقع قطع کردن اروم چیزی شبیه به توهم همینطورزمزمه کردو من باارامش دوست داشتی سعی کردم بخوابم.
.....
رزییییییییییییی
بافریادمن صدای پرت شدن رزی ازروی تخت توخونه پیچیدبادردازجاش بلندشدوگنگ اطراف رونگاه میکردوترسیده گفت:چیه چیشده؟
بدون اینکه بتونم درجوابش چیزی بگم روی زمین ولو شدم وزدم زیرخنده ،متوجه من که شد باحرص از روی زمین بلندشدوغرید:مرض دختره ی ....
صدای خندم بلندترشد به طوریکه قطره ی اشکی ازگوشه چشمم پایین چکید،باحرص ازکنارم ردشدو به سمت دستشویی رفت ومنم بعداز چنددیقه ازجام بلندشدم باید حاضرمیشدیم امروزکلاس داشتیم بعداز پوشیدن لباسام از اتاق بیرون رفتم که رزبادیدنم چشم غره ای رفت وباخنده ازخونه بیرون رفتیم....
.....
دلم داشت ضعف میرفت نزدیک به دوساعت بودکه استادیکسره تدریس میکرد ،استادی که جذابیتش زبان زد همه بود اما بااین حال هیچ کششی برای نشستن به سرکلاسش نداشتم وبرعکس بقیه سرم رو روی میزگذاشتم که درست همون لحظه مخاطب استاد قرارگرفتم :خانم کیم احیاناً شماعلاقه ای به ...
انقدر این حرف روبه بچه هاگفته بود که دیگه تقریبا حفظ شده بودم ولی بااین حال انگار امروز فقط میخواست مچ منوبگیره و همش ازم ایرادمیگرفت ،وسط حرفش باصدایی که تحلیل میرفت گفتم:
۲.۱k
۲۲ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.