*گل یخ*
*گل یخ*
*محمد*
آخ تموم تنم درد می کرد خدا بگم چیکارت کنه فرشته صدای موزیکال جعبه ای که براش گرفته بودم میومد اروم رفتم نگاش کردم رو تخت رو شکم دراز کشیده بود وباپاهاش که بالا بود بازی می کرددستاش زیر چونش بود وبا ذوق جعبه رو نگاه می کرد موهاش صاف ریخته بود دورش خوابم پرید وبا لبخند نگاش می کردم چقدر من این موجود کوچلودوست داشتنی رو دوست داشتم دلم پر می کشید براش یاد حرف مادر بزرگ افتادم از تصور اینکه فرشته مادر بشه خندم می گرفت اخه خودش خیلی بچه بود کوچلومچلوی دوست داشتنی من مادرشدن خیلی براش زود بود
اروم برگشتم نمی خواستم خلوتشو بهم بزنم صورتمو شستم ورفتم آشپزخونه گشنم بود میز صبحانه رو آماده کردم خندم گرفت من تو عمرم از این کارا نکرده بودم حالا برای منت کشی لازم بود رفتم اتاق خواب هنوز رو تخت دراز کشیده بود وجعبه رو نگاه می کرد دلم می خواست وایسم وساعت ها نگاش کنم رفتم جلو ولبه ای تخت نشستم منو که دید نشست
سکوت کرده بود اروم گفتم : فرشته...
سرشو راست کرد نگام کردموهای پر ا پیچ وتابشو بیشتر دوست داشتم ولی اینجوری انگار بزرگتر به نظر می رسید صورتش مثله ماه می درخشید دیگه خبری از لکه های کبود نبود خم شدم ترسید رفت عقب تو چشاش نگاه کردم سرشو انداخت پایین
- کاریت ندارم می خواستم ...
- چی ...
- فرشته من قول دادم
لبشو گزید وگفت : این ...این کادوت قشنگه
- مثله خودت
سرشو آوردبالا نگام کرد لبخند زدم اومد طرفم متعجب نگاش کردم چونمو بوسید وگفت : فراموش می کنم .
می خواستم بغلش کنم دستشو آورد جلو وکفت : قول بده دیگه کارتو تکرار نکنی .
- نمی کنم
- چیکار نمی کنی
- که دست روت بلند نکنم
اخم کرد وگفت : که هیچ وقت هیچ زنی رو نیاری تو زندگیمون
- قول میدم ...جبران می کنم فرشته .
- امیدوارم
- مطمئن باش
بلند شد بره از پشت گرفتنش نشوندمش روپام
- دوست دارم فرشته هیچ وقت تنهام نزار
- منم دوست دارم
برگرد تو چشام نگاه کن بگو دوستم داری
برگشت صورتشو بهم نزدیک کرد وگفت : دوست دارم پسره ای زشت
خندیدم لبخند زد می دونستم دلخوره ولی براش جبران می کردم محکم به خودم فشردمش
- آآآیییییی محمد
ترسیدم رهاش کردم در رفت وفرار کرد
رو تخت دراز کشیدم چشامو بستم دیگه راحت شده بودم دلم سبک شده بود ولی ناراحتیم از بابا تمومی نداشت
*محمد*
آخ تموم تنم درد می کرد خدا بگم چیکارت کنه فرشته صدای موزیکال جعبه ای که براش گرفته بودم میومد اروم رفتم نگاش کردم رو تخت رو شکم دراز کشیده بود وباپاهاش که بالا بود بازی می کرددستاش زیر چونش بود وبا ذوق جعبه رو نگاه می کرد موهاش صاف ریخته بود دورش خوابم پرید وبا لبخند نگاش می کردم چقدر من این موجود کوچلودوست داشتنی رو دوست داشتم دلم پر می کشید براش یاد حرف مادر بزرگ افتادم از تصور اینکه فرشته مادر بشه خندم می گرفت اخه خودش خیلی بچه بود کوچلومچلوی دوست داشتنی من مادرشدن خیلی براش زود بود
اروم برگشتم نمی خواستم خلوتشو بهم بزنم صورتمو شستم ورفتم آشپزخونه گشنم بود میز صبحانه رو آماده کردم خندم گرفت من تو عمرم از این کارا نکرده بودم حالا برای منت کشی لازم بود رفتم اتاق خواب هنوز رو تخت دراز کشیده بود وجعبه رو نگاه می کرد دلم می خواست وایسم وساعت ها نگاش کنم رفتم جلو ولبه ای تخت نشستم منو که دید نشست
سکوت کرده بود اروم گفتم : فرشته...
سرشو راست کرد نگام کردموهای پر ا پیچ وتابشو بیشتر دوست داشتم ولی اینجوری انگار بزرگتر به نظر می رسید صورتش مثله ماه می درخشید دیگه خبری از لکه های کبود نبود خم شدم ترسید رفت عقب تو چشاش نگاه کردم سرشو انداخت پایین
- کاریت ندارم می خواستم ...
- چی ...
- فرشته من قول دادم
لبشو گزید وگفت : این ...این کادوت قشنگه
- مثله خودت
سرشو آوردبالا نگام کرد لبخند زدم اومد طرفم متعجب نگاش کردم چونمو بوسید وگفت : فراموش می کنم .
می خواستم بغلش کنم دستشو آورد جلو وکفت : قول بده دیگه کارتو تکرار نکنی .
- نمی کنم
- چیکار نمی کنی
- که دست روت بلند نکنم
اخم کرد وگفت : که هیچ وقت هیچ زنی رو نیاری تو زندگیمون
- قول میدم ...جبران می کنم فرشته .
- امیدوارم
- مطمئن باش
بلند شد بره از پشت گرفتنش نشوندمش روپام
- دوست دارم فرشته هیچ وقت تنهام نزار
- منم دوست دارم
برگرد تو چشام نگاه کن بگو دوستم داری
برگشت صورتشو بهم نزدیک کرد وگفت : دوست دارم پسره ای زشت
خندیدم لبخند زد می دونستم دلخوره ولی براش جبران می کردم محکم به خودم فشردمش
- آآآیییییی محمد
ترسیدم رهاش کردم در رفت وفرار کرد
رو تخت دراز کشیدم چشامو بستم دیگه راحت شده بودم دلم سبک شده بود ولی ناراحتیم از بابا تمومی نداشت
۱۳.۵k
۲۵ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.