*گل یخ*
*گل یخ*
*فرشته*
ماهک رو اورده بودم پارک داشت بازی می کرد با لبخند نگاش می کردم
براش تنقلاتشو آماده کردم انگار خسته شده بود اومد یکم آب خورد وگفت: بریم خونه خسته شدم مادر
- باشه عزیزم
پارک نزدیک خونه عمو اینا بودداشتیم می رفتیم خونه با صدای بوق ماشینی سرمو راست کردم احمد بود
- خوبی فرشته سوار شو می رسونمت
- خودمون میریم دستت درد نکنه
- من خسته شدم مادر
ماهک رو بغل کردم وگفتم : لطفا برو مردم نگاه می کنن
- نگاه کنن به زودی می فهمن زن من میشی
- دیگه داری خیلی پر رو میشی ماهک پدر داره
- مطمئن باش من از اون بهترم اگه پدر خوبی بود بچه اشو ول نمی کرد بره خارج از کشور عشق وحال
با خشم نگاش کردم وراه افتادم تا دم در خونه ای عمو دنبالم اومد کلید انداختم ورفتم داخل اشک هام دست خودم نبودماهکم از گریه ای من گریه می کرد همینکه در ورودی رو باز کردم محمد رو رو بهروم دیدم ماهک خودشو انداخت بغلش ومحمد متحیر نگامون می کرد
- چی شده؟
خواستم برم جلوم وایساد وگفت : گفتم چی شده ؟
- به تو ربطی نداره
خواستم ماهک از بغلش بگیرم ماهک دستاشو محکم دور گردنش انداخت
- چرانمیگی چی شده کسی اذیتت کرده
باخشم نگاش کردم ورفتم تو اتاق ودر رو محکم بستم انقدر گریه کرده بودم رو تخت خوابم برد
بلند شدم ساعت سه ظهر بود وخبری از ماهک نبود دنبالش بودم لیلا خانم گفت : ماهک با آقا محمد رفته
- کجا رفته
- گفت میرم خونه دوستم ماهکم می برم پیش بچه اش تا بازی کنن
- با اجازه ای کی
عصبی نشستم رو مبل لیلا خانم برام دم نوش آرامبخش اورد وگفت: بخور مادر وقتی آقا محمدم عصبی از اینا بهش میدم تا یکم آروم بشه
- هنوزم عصبی مردک دیونه
دیگه مثله دون موقع ها نیست فقط شبی که فهمید زن آقا مهرداد شدین دیونه شده بود بعد از اون شب دیگه هیچ وقت عصبی ندیدمش
- چیکار کرد مگه؟
خودشو می زد خونتون رو اگه می دیدی باورت نمی شد هیچی سالم نزاشت دو روز بستری بود بیمارستان بخاطر خونریزی زیاد رو پیشونیشون جای بخیه هامعلومه
- انگار فقط من باعث عصبانیتش میشم
- اینجور نیست دخترم شاید بخاطر دوست داشتن زیاد بوده
- اون هیچ وقت دوستم نداشت اگه دوست داشت این بلاها رو سرم نمی آورد
لیلا خانم رفت جوشوندشو خوردم وچشامو بستم این چه جور علاقه ای بود که ادم به خودش وعشقش آسیب برسونه ؟؟؟!!!
*فرشته*
ماهک رو اورده بودم پارک داشت بازی می کرد با لبخند نگاش می کردم
براش تنقلاتشو آماده کردم انگار خسته شده بود اومد یکم آب خورد وگفت: بریم خونه خسته شدم مادر
- باشه عزیزم
پارک نزدیک خونه عمو اینا بودداشتیم می رفتیم خونه با صدای بوق ماشینی سرمو راست کردم احمد بود
- خوبی فرشته سوار شو می رسونمت
- خودمون میریم دستت درد نکنه
- من خسته شدم مادر
ماهک رو بغل کردم وگفتم : لطفا برو مردم نگاه می کنن
- نگاه کنن به زودی می فهمن زن من میشی
- دیگه داری خیلی پر رو میشی ماهک پدر داره
- مطمئن باش من از اون بهترم اگه پدر خوبی بود بچه اشو ول نمی کرد بره خارج از کشور عشق وحال
با خشم نگاش کردم وراه افتادم تا دم در خونه ای عمو دنبالم اومد کلید انداختم ورفتم داخل اشک هام دست خودم نبودماهکم از گریه ای من گریه می کرد همینکه در ورودی رو باز کردم محمد رو رو بهروم دیدم ماهک خودشو انداخت بغلش ومحمد متحیر نگامون می کرد
- چی شده؟
خواستم برم جلوم وایساد وگفت : گفتم چی شده ؟
- به تو ربطی نداره
خواستم ماهک از بغلش بگیرم ماهک دستاشو محکم دور گردنش انداخت
- چرانمیگی چی شده کسی اذیتت کرده
باخشم نگاش کردم ورفتم تو اتاق ودر رو محکم بستم انقدر گریه کرده بودم رو تخت خوابم برد
بلند شدم ساعت سه ظهر بود وخبری از ماهک نبود دنبالش بودم لیلا خانم گفت : ماهک با آقا محمد رفته
- کجا رفته
- گفت میرم خونه دوستم ماهکم می برم پیش بچه اش تا بازی کنن
- با اجازه ای کی
عصبی نشستم رو مبل لیلا خانم برام دم نوش آرامبخش اورد وگفت: بخور مادر وقتی آقا محمدم عصبی از اینا بهش میدم تا یکم آروم بشه
- هنوزم عصبی مردک دیونه
دیگه مثله دون موقع ها نیست فقط شبی که فهمید زن آقا مهرداد شدین دیونه شده بود بعد از اون شب دیگه هیچ وقت عصبی ندیدمش
- چیکار کرد مگه؟
خودشو می زد خونتون رو اگه می دیدی باورت نمی شد هیچی سالم نزاشت دو روز بستری بود بیمارستان بخاطر خونریزی زیاد رو پیشونیشون جای بخیه هامعلومه
- انگار فقط من باعث عصبانیتش میشم
- اینجور نیست دخترم شاید بخاطر دوست داشتن زیاد بوده
- اون هیچ وقت دوستم نداشت اگه دوست داشت این بلاها رو سرم نمی آورد
لیلا خانم رفت جوشوندشو خوردم وچشامو بستم این چه جور علاقه ای بود که ادم به خودش وعشقش آسیب برسونه ؟؟؟!!!
۴.۸k
۰۲ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.