قسمت چهارم🚫 after change🚫 🔞 🔞
قسمت چهارم🚫 after change🚫 🔞 🔞
#جانگکوک
بعد از راضی کردن من توسط هوبی وی با لحن تمسخرآمیز گفت: مواظب باش آبنباتتو ازت نگیرن اونجا کوچولو!!بعد از اتاق رفت بیرون.باخونسردی سمت کمدم رفتم تا لباسامو توش بچینم در همون هین گفتم: چجور پارتیه؟؟هوبی با لبخند پیروز مندانه ای گفت :خوب راستش اونجا یه گی باره! با این حرفش شوکه شدمو اون با خنده ادامه داد:اونجا دخترم پیدا میشه! بهم یه چشمک زد.پرسیدم اونجا چقد از اینجا دوره ؟؟هوبی:زیاد نیست ولی با ماشین راحت تره! کمدمو که مرتب کردم به اون سمت کمد که لباسای هوبی قرار داشت نگاه کردم و منقبظ شدن عضلاتمو حس کردم.خنده ای کردو گفت وایی پسر تو چقد بامزه ای !!
رفتم سمت میز تحریرمو ادامه دادم:خوب دوست دارم بیشتر باهات آشناشم چون میدونم میتونیم دوستای خوبی برای هم شیم.هوبی ادامه داد : خوب من یه سال زود تر از تو وارد کالج شدمو الانترم دومم.ویم همسن منه. سمتش برگشتمو گفتم اون دختره آها هی رین کیه؟؟ فکر میکردم دوست دخترش باشه ولی هوپی گفت : اون قبلا یکی از کیسای وی بوده ولی خوب الان خیلی وقته باهم نیستن ولی در کل هی رین خیلی دختر خوبیه! این دو ساعت عین برق و باد گذشتو داشتیم حاضر میشدیم که تیپ هوبی منو به وجد آورد . یه تیشرت لش پوشیده بودو با اون شلوار شیش جیب مشکی رنگ هماهنگی داشت یک گوش واره انداخت که با یه زنجیر نازک به دماغش وصل کرد .لنز سبز رنگ خیلی بهش میومد با یه خط چشم کشیدن یه نگاه بهم انداختو گفت: حاضر شو دیگه الان هی رین میاد دنبالمونا!!رفتم سمت کمدو یه شلوار و یه تیشرتی که آستیناشون روی آرنجم میرسید رو پوشیدم .جی هوپ نگاهی بهم انداختو گفت:با اینا میخوای بیای ؟؟نشون ندادم که چقدر بهم برخورده بود .گفتم: مگه چشه؟!؟؟ گفت :خیلی قشنگنو بهت میاد ولی فکر کنم برای این مهمونی یه زره سنگین باشه!
گفتم: ولی این خیلی راحته! گوشیش زنگ خوردو گفت بیا بریم هی رین اومده دنبالمون بعد سریع موهامو مرتب کردم تا خاستم کفش بپوشم هوبی شونه هامو گرفتو تو چشام زل زدو با مهربونی گفت: وایی پسر چقد خوشگل شدی!!بیا چامونو عوض کنیم!!با خجلت گفتم: اگه کور نمیشدم چشام قابلتو نداشت!یه بغل کوچولو کردمو بعد کتونی های اسپرتشو پوشید منم یه کتونی اسپرت معمولی پوشیدم.وارد خیابون که شدیم صدای آهنگ راک از یک ماشین میومد جی هوبی رفت سمت اون ماشینو سوارش شد منم سوار شدم و اول متوجه نشدم که ویم تو ماشینه بعد که فهمیدم بهش یه چش غره رفتم بعد با مهربونی به هی رین سلام کردم .هی رین :آقایون جنتلمن بزنید بریم!!
وقتی رسیدیم پیاده شدمو وی بهم یه نیشخندزدو گفت: ما نیومدیم کلیسا ها!!حوصله سربه سر گذاشتن نداشمو به منبع اون موسیقی نگاه کردم. یه خونه ی بزرگ که دو طرفش درختای نخل بلند داشتو .....
#جانگکوک
بعد از راضی کردن من توسط هوبی وی با لحن تمسخرآمیز گفت: مواظب باش آبنباتتو ازت نگیرن اونجا کوچولو!!بعد از اتاق رفت بیرون.باخونسردی سمت کمدم رفتم تا لباسامو توش بچینم در همون هین گفتم: چجور پارتیه؟؟هوبی با لبخند پیروز مندانه ای گفت :خوب راستش اونجا یه گی باره! با این حرفش شوکه شدمو اون با خنده ادامه داد:اونجا دخترم پیدا میشه! بهم یه چشمک زد.پرسیدم اونجا چقد از اینجا دوره ؟؟هوبی:زیاد نیست ولی با ماشین راحت تره! کمدمو که مرتب کردم به اون سمت کمد که لباسای هوبی قرار داشت نگاه کردم و منقبظ شدن عضلاتمو حس کردم.خنده ای کردو گفت وایی پسر تو چقد بامزه ای !!
رفتم سمت میز تحریرمو ادامه دادم:خوب دوست دارم بیشتر باهات آشناشم چون میدونم میتونیم دوستای خوبی برای هم شیم.هوبی ادامه داد : خوب من یه سال زود تر از تو وارد کالج شدمو الانترم دومم.ویم همسن منه. سمتش برگشتمو گفتم اون دختره آها هی رین کیه؟؟ فکر میکردم دوست دخترش باشه ولی هوپی گفت : اون قبلا یکی از کیسای وی بوده ولی خوب الان خیلی وقته باهم نیستن ولی در کل هی رین خیلی دختر خوبیه! این دو ساعت عین برق و باد گذشتو داشتیم حاضر میشدیم که تیپ هوبی منو به وجد آورد . یه تیشرت لش پوشیده بودو با اون شلوار شیش جیب مشکی رنگ هماهنگی داشت یک گوش واره انداخت که با یه زنجیر نازک به دماغش وصل کرد .لنز سبز رنگ خیلی بهش میومد با یه خط چشم کشیدن یه نگاه بهم انداختو گفت: حاضر شو دیگه الان هی رین میاد دنبالمونا!!رفتم سمت کمدو یه شلوار و یه تیشرتی که آستیناشون روی آرنجم میرسید رو پوشیدم .جی هوپ نگاهی بهم انداختو گفت:با اینا میخوای بیای ؟؟نشون ندادم که چقدر بهم برخورده بود .گفتم: مگه چشه؟!؟؟ گفت :خیلی قشنگنو بهت میاد ولی فکر کنم برای این مهمونی یه زره سنگین باشه!
گفتم: ولی این خیلی راحته! گوشیش زنگ خوردو گفت بیا بریم هی رین اومده دنبالمون بعد سریع موهامو مرتب کردم تا خاستم کفش بپوشم هوبی شونه هامو گرفتو تو چشام زل زدو با مهربونی گفت: وایی پسر چقد خوشگل شدی!!بیا چامونو عوض کنیم!!با خجلت گفتم: اگه کور نمیشدم چشام قابلتو نداشت!یه بغل کوچولو کردمو بعد کتونی های اسپرتشو پوشید منم یه کتونی اسپرت معمولی پوشیدم.وارد خیابون که شدیم صدای آهنگ راک از یک ماشین میومد جی هوبی رفت سمت اون ماشینو سوارش شد منم سوار شدم و اول متوجه نشدم که ویم تو ماشینه بعد که فهمیدم بهش یه چش غره رفتم بعد با مهربونی به هی رین سلام کردم .هی رین :آقایون جنتلمن بزنید بریم!!
وقتی رسیدیم پیاده شدمو وی بهم یه نیشخندزدو گفت: ما نیومدیم کلیسا ها!!حوصله سربه سر گذاشتن نداشمو به منبع اون موسیقی نگاه کردم. یه خونه ی بزرگ که دو طرفش درختای نخل بلند داشتو .....
۸.۶k
۰۲ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.