علامت جیمین ●
علامت جیمین ●
●کوک واقعا نیاز نیست بنظرم ا.ت امشب خودش تنها بخوابه بهتر باشه
♡جیمینا راحت باش تو اتاق من بخواب من رو کاناپه میخوابم
☆چرا میخوای اونجا بخوابی ؟ امشب داره بارون میاد سرده .حوصله ندارم سرما بخوری ولی اگه میخوای اصلا به من چه
●هی کوک بسه بسه دیگه
♡مشکلی نیست بهتره برید بخوابید
شب خوش
........☆
●شب بخیر ولی میام بهت سر میزنمااا
♡اوکی شب خوش بای
ا.ت ویو
رفتم رو کاناپه خوابیدم وقتی مطمئن شدم خوابن شرو کردم به گریه کردن
خیلی بیصدا گریه میکردم ولی بعد شدت گرفت
کمکم دیگه نفسم بالا نمیومد که جیمین اومد یکم بهم آب داد اوکی شدم
اومد دست منو به زور گرفت خوابوند رو تختم بعد خودش رفت رو کاناپه ی داخل اتاقم خوابید کم کم داشت خوابم میبرد که رعد زد و مث سگ ازجام پریدم و رفتم زیر پتو و سرم رو فرو کردم داخل بالشت گریه کردم که صدام نره سمت جیمین من خیلی اذیتش کردم ولی کوک چی اون خیلی بد رفتار کرد تصميم گرفتم برم پیش پشمک با اون درد و دل کنم داشتم با پشمک حرف میزدم که بم اومد منو لیس زد سرش رو ناز کردم و گفتم
♡بم اگه صحبت ببینه خیلی ناراحت میشه ها من خیلی کوک رو اذیت کردم یهو پشمک رفت سمت اتاقم چون در اتاقم باز بود رفت سمت جیمین و پرید روش و خوابید سر بم رو بوس کردم نازشم کردم رفتم سمت اتاقمو گفتم
♡میگی بریم پبش جیمین زندگی کنیم ؟ باهات موافقم ولی باید بهش بگم
فردا صبح ساعت ۸
......
●کوک واقعا نیاز نیست بنظرم ا.ت امشب خودش تنها بخوابه بهتر باشه
♡جیمینا راحت باش تو اتاق من بخواب من رو کاناپه میخوابم
☆چرا میخوای اونجا بخوابی ؟ امشب داره بارون میاد سرده .حوصله ندارم سرما بخوری ولی اگه میخوای اصلا به من چه
●هی کوک بسه بسه دیگه
♡مشکلی نیست بهتره برید بخوابید
شب خوش
........☆
●شب بخیر ولی میام بهت سر میزنمااا
♡اوکی شب خوش بای
ا.ت ویو
رفتم رو کاناپه خوابیدم وقتی مطمئن شدم خوابن شرو کردم به گریه کردن
خیلی بیصدا گریه میکردم ولی بعد شدت گرفت
کمکم دیگه نفسم بالا نمیومد که جیمین اومد یکم بهم آب داد اوکی شدم
اومد دست منو به زور گرفت خوابوند رو تختم بعد خودش رفت رو کاناپه ی داخل اتاقم خوابید کم کم داشت خوابم میبرد که رعد زد و مث سگ ازجام پریدم و رفتم زیر پتو و سرم رو فرو کردم داخل بالشت گریه کردم که صدام نره سمت جیمین من خیلی اذیتش کردم ولی کوک چی اون خیلی بد رفتار کرد تصميم گرفتم برم پیش پشمک با اون درد و دل کنم داشتم با پشمک حرف میزدم که بم اومد منو لیس زد سرش رو ناز کردم و گفتم
♡بم اگه صحبت ببینه خیلی ناراحت میشه ها من خیلی کوک رو اذیت کردم یهو پشمک رفت سمت اتاقم چون در اتاقم باز بود رفت سمت جیمین و پرید روش و خوابید سر بم رو بوس کردم نازشم کردم رفتم سمت اتاقمو گفتم
♡میگی بریم پبش جیمین زندگی کنیم ؟ باهات موافقم ولی باید بهش بگم
فردا صبح ساعت ۸
......
۴.۴k
۱۱ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.