*راز دل*
*راز دل*
کیهان :
سمانه رنگش پریده بودو نگام می کرد
- فانی کجاست کاریت ندارم
داشت می لرزید
- میگم فانی کجاست
سمانه : دیر اومدی
- سمانه بیچارت می کنم بگو فانی چیکارش کردی
سمانه : اون که دیگه زنت نیست
- به تو چه ربطی داره بگو کجاست ؟
هولش دادم زد به دیوار جیغ زد
سمانه : کیهان بخدا کیارش گفت
- خدا خفه ات کنه اسم خدا رو نیار بگو بگو فانی چیکار کردی
سمانه : چند روز پیش فروختنش ..
با سیلی زدم تو صورتش
شماره گرفتم وزنگ زدم بیان ببرنش التماس می کرد وگریه می کرد
- چطور می تونی انقدر پست باشی .درستت می کنم عوضی چند تا رو اینجوری بدبخت کردی
موندم تا اومدن گرفتنش خودمم رفتم کلانتری وتا عصر اونجا بودم خاله کلانتری رو گذاشته بود رو سرش ولی دیگه چه فایده فانی رو برده بودن دلم برای خاله می سوخت حتا فرهادم بخاطر خواهرش گریه می کرد دیگه نموندم وبرگشتم خونه مامان وبابا هم ناراحت بودن مامان اروم اروم گریه می کرد ماه وش نشسته بود رو پله ها وساکت مامان رو نگاه می کرد رفتم کنارش نگام کرد چشای مهربون قشنگش پر اشک بود
- چی شده گلم
ماه وش : شنیدم چی شده
نفسمو فوت کردم وگفتم : چی بگم چرا اینجا نشستی پاشو سرده
دستشو گرفتم رفتیم بالا
- برم یه دوش بگیرم که خیلی قیافه ام بهم ریخته است
ماه وش : کیهان غذا خوردی
- نه عزیزم خسته ام یکم می خوابم
می خواست بوسم کنه رفتم عقب وگفتم : نمی بینی چطورم میرم حموم میام خوشگلم
خندش گرفت وگفت : تو توی همه حال خوشگلی
- میرم حموم میام ببینم بازم نظرت اینه
خندید وگفت : لوس
رفتم حموم وبعد نیم ساعت اومدم بیرون ماه وش نبود موهام رو با حوله خشک کردم لباس پوشیدم ورفتم رو تخت دراز کشیدم ولی انقدر فکرم مشغول بودنمی تونستم بخوابم
چشام بسته بود با لمس دستی روی گونه ام لبخند زدم ودستشو بوسیدم خندید چشامو باز کردم وتو چشاش نگاه کردم
خم شد واروم لبمو بوسید
ماه وش : چرا نخوابیدی؟!
- نمی تونم
ماه وش : بخاطر فانی
- شاید داره تقاص کاراشو پس میده می تونست یه زندگی جدید رو شروع کنه ولی الان کجاست ؟! کی می دونه
ماه وش : تو راست میگی پس کیارش چی میشه
- کسی نمی دونه
کنارم دراز کشید وگفت : یکم استراحت کن چشات قرمزه ...نکنه برای فانی گریه کردی
کیهان :
سمانه رنگش پریده بودو نگام می کرد
- فانی کجاست کاریت ندارم
داشت می لرزید
- میگم فانی کجاست
سمانه : دیر اومدی
- سمانه بیچارت می کنم بگو فانی چیکارش کردی
سمانه : اون که دیگه زنت نیست
- به تو چه ربطی داره بگو کجاست ؟
هولش دادم زد به دیوار جیغ زد
سمانه : کیهان بخدا کیارش گفت
- خدا خفه ات کنه اسم خدا رو نیار بگو بگو فانی چیکار کردی
سمانه : چند روز پیش فروختنش ..
با سیلی زدم تو صورتش
شماره گرفتم وزنگ زدم بیان ببرنش التماس می کرد وگریه می کرد
- چطور می تونی انقدر پست باشی .درستت می کنم عوضی چند تا رو اینجوری بدبخت کردی
موندم تا اومدن گرفتنش خودمم رفتم کلانتری وتا عصر اونجا بودم خاله کلانتری رو گذاشته بود رو سرش ولی دیگه چه فایده فانی رو برده بودن دلم برای خاله می سوخت حتا فرهادم بخاطر خواهرش گریه می کرد دیگه نموندم وبرگشتم خونه مامان وبابا هم ناراحت بودن مامان اروم اروم گریه می کرد ماه وش نشسته بود رو پله ها وساکت مامان رو نگاه می کرد رفتم کنارش نگام کرد چشای مهربون قشنگش پر اشک بود
- چی شده گلم
ماه وش : شنیدم چی شده
نفسمو فوت کردم وگفتم : چی بگم چرا اینجا نشستی پاشو سرده
دستشو گرفتم رفتیم بالا
- برم یه دوش بگیرم که خیلی قیافه ام بهم ریخته است
ماه وش : کیهان غذا خوردی
- نه عزیزم خسته ام یکم می خوابم
می خواست بوسم کنه رفتم عقب وگفتم : نمی بینی چطورم میرم حموم میام خوشگلم
خندش گرفت وگفت : تو توی همه حال خوشگلی
- میرم حموم میام ببینم بازم نظرت اینه
خندید وگفت : لوس
رفتم حموم وبعد نیم ساعت اومدم بیرون ماه وش نبود موهام رو با حوله خشک کردم لباس پوشیدم ورفتم رو تخت دراز کشیدم ولی انقدر فکرم مشغول بودنمی تونستم بخوابم
چشام بسته بود با لمس دستی روی گونه ام لبخند زدم ودستشو بوسیدم خندید چشامو باز کردم وتو چشاش نگاه کردم
خم شد واروم لبمو بوسید
ماه وش : چرا نخوابیدی؟!
- نمی تونم
ماه وش : بخاطر فانی
- شاید داره تقاص کاراشو پس میده می تونست یه زندگی جدید رو شروع کنه ولی الان کجاست ؟! کی می دونه
ماه وش : تو راست میگی پس کیارش چی میشه
- کسی نمی دونه
کنارم دراز کشید وگفت : یکم استراحت کن چشات قرمزه ...نکنه برای فانی گریه کردی
۱۹.۴k
۰۱ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.