*راز دل*
*راز دل*
کیهان:
یه هفته ای میشه از فانی خبری نیست ومن نگرانتر از همه می ترسم فانی بخواد کاری کنه به مهران سپردم حسابی مواظب خونه باشه کسی نیاد نره تو حیاط بودم داشتم با مهران حرف می زدم گوشیم زنگ خورد جواب دادم
- الو ...
- خوبی کیهان
- کیارش تویی
کیارش : اره خودمم خوبی
- ممنون کار داشتی
کیارش : شنیدم فانی غیب شده
- اره
کیارش : کار منه دادم خفه اش کنن
- چییییی
کیارش : سمانه یادته
- اره مگه میشه یادم بره
کیارش : پیش اونه گفتم حسابی تنبی بشه شب عروسیتون می دونستم می خواد یه کاری بکنه حواسم بود بهش اومد خونت منم اومدم خونت گفتم دیدم اومدی تهدیدش کردم بعد سپردمش به سمانه
- چرا به من میگی به خانوادش بگو
کیارش : خدا می دونه الان کجاست شاید تو بغل یکی از شیخ های عرب باشه
- تو چیکار کردی کیارش
کیارش : کار درست رو وقتی دیگران رو به راحتی می فروشه منم فروختمش
گوشی رو قطع کردمتحیر ومتعجب به گوشی نگاه می کردم این دیگه اخر نامردی بود سوار ماشینم شدم باید امیر حسین رو می دیدم اون می دونست سمانه کجاست فقط یکم خرجش بالا بود نیم ساعته خودمو به خونشون رسوندم زنگ زدم انقد منتظر موندم تا اومد در روباز کرد با دیدن من اخم کردوگفت : باز چیه کیهان
- این مال تو فقط بگو سمانه کجاست
امیر حسین سوئیچ رو گرفت وگفت : سوئیچ این عروسکه
- سویچ ماشین سفیدمه الان میگم بیارن برات سمانه کجاست ؟
امیر حسین : باشه بزار لباس بپوشم
منتظرش موندم تا اومد نشستیم تو ماشین
امیر حسین : آدرس بهت دادم نمیگی من دادم کیهان می دونی که سمانه با همه می پره
- اره می دونم
سر خیابونی گفت نگه دارم وآدرس رو داد وپیاده شد وگفت : فراموش کن من ادرس اینجا رو دادم بهت
- خیالت راحت
لبخند زد وبا دست بوس برام فرستاد ورفت
خونه ای سمانه بخاطر کار کثیفش خیلی از سرش زیاد بودبزرگ وویلایی از ماشینم پیاده شدم وزنگ زدم به مهران وگفتم حواسش به باشه که یه وقت نقشه نباشه به کسی اعتماد نداشتم کنار درخت وایسادم زیادی اینجا خلوت بود هم زمان یه ماشین مدل بالا وایساد وسمانه پیاده شد صدای خندش حالمو بهم می زد ماشینه که رفت اونم رفت طرف خونه پشت سرش رفتم داخل تا خواست برگرده دستمو گذاشتم رو دهنش
- خفه شو که همینجا خونتومی ریزم
رفتم داخل ودر رو بستم با ترس به دستم چنگ زد موهاشو کشیدم وگفتم : عوضی بگو فانی کجاست
یهو آروم شد دستمو برداشتم برگشت نگام کردوگفت : کیهان ؟!!!!!
کیهان:
یه هفته ای میشه از فانی خبری نیست ومن نگرانتر از همه می ترسم فانی بخواد کاری کنه به مهران سپردم حسابی مواظب خونه باشه کسی نیاد نره تو حیاط بودم داشتم با مهران حرف می زدم گوشیم زنگ خورد جواب دادم
- الو ...
- خوبی کیهان
- کیارش تویی
کیارش : اره خودمم خوبی
- ممنون کار داشتی
کیارش : شنیدم فانی غیب شده
- اره
کیارش : کار منه دادم خفه اش کنن
- چییییی
کیارش : سمانه یادته
- اره مگه میشه یادم بره
کیارش : پیش اونه گفتم حسابی تنبی بشه شب عروسیتون می دونستم می خواد یه کاری بکنه حواسم بود بهش اومد خونت منم اومدم خونت گفتم دیدم اومدی تهدیدش کردم بعد سپردمش به سمانه
- چرا به من میگی به خانوادش بگو
کیارش : خدا می دونه الان کجاست شاید تو بغل یکی از شیخ های عرب باشه
- تو چیکار کردی کیارش
کیارش : کار درست رو وقتی دیگران رو به راحتی می فروشه منم فروختمش
گوشی رو قطع کردمتحیر ومتعجب به گوشی نگاه می کردم این دیگه اخر نامردی بود سوار ماشینم شدم باید امیر حسین رو می دیدم اون می دونست سمانه کجاست فقط یکم خرجش بالا بود نیم ساعته خودمو به خونشون رسوندم زنگ زدم انقد منتظر موندم تا اومد در روباز کرد با دیدن من اخم کردوگفت : باز چیه کیهان
- این مال تو فقط بگو سمانه کجاست
امیر حسین سوئیچ رو گرفت وگفت : سوئیچ این عروسکه
- سویچ ماشین سفیدمه الان میگم بیارن برات سمانه کجاست ؟
امیر حسین : باشه بزار لباس بپوشم
منتظرش موندم تا اومد نشستیم تو ماشین
امیر حسین : آدرس بهت دادم نمیگی من دادم کیهان می دونی که سمانه با همه می پره
- اره می دونم
سر خیابونی گفت نگه دارم وآدرس رو داد وپیاده شد وگفت : فراموش کن من ادرس اینجا رو دادم بهت
- خیالت راحت
لبخند زد وبا دست بوس برام فرستاد ورفت
خونه ای سمانه بخاطر کار کثیفش خیلی از سرش زیاد بودبزرگ وویلایی از ماشینم پیاده شدم وزنگ زدم به مهران وگفتم حواسش به باشه که یه وقت نقشه نباشه به کسی اعتماد نداشتم کنار درخت وایسادم زیادی اینجا خلوت بود هم زمان یه ماشین مدل بالا وایساد وسمانه پیاده شد صدای خندش حالمو بهم می زد ماشینه که رفت اونم رفت طرف خونه پشت سرش رفتم داخل تا خواست برگرده دستمو گذاشتم رو دهنش
- خفه شو که همینجا خونتومی ریزم
رفتم داخل ودر رو بستم با ترس به دستم چنگ زد موهاشو کشیدم وگفتم : عوضی بگو فانی کجاست
یهو آروم شد دستمو برداشتم برگشت نگام کردوگفت : کیهان ؟!!!!!
۱۰.۳k
۰۱ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.