پارت ۳۱ : سریع زنگ زدم به جونگ کوک جواب داد گفت : سلام چی
پارت ۳۱ : سریع زنگ زدم به جونگ کوک جواب داد گفت : سلام چیه من : سریع خودتو برسون اینجا نایکا حالش خوب نیست . گوشیو قطع کردم. خیلی نگران بودم که چیزیش بشه جونگ کوک اومد بالا سریع روی زمین نشست و بغلش کرد و برد تو ماشین گذاشت اون عقب داشتم میرفتم که دیدم دختره خشک و ایستاده رفتم بهش گفتم : اونجا ایستادن کاری نمی کنه پس برو خونه . رفتم تو ماشین نشستم خیلی سریع رسیدیم سریع پیاده شدم و رفتم زنگ در رو زدم نایکا آورد داخل و روی مبل گذاشت همه بودیم و نگران نایکا بودیم .
( خودم )
وقتی چشام و باز کردم همه اعضاء بودن یک دفعه نامجون گفت : آخ خیالم راحت شد شوگا : اوففف چیکار میکنی با خودت . بلند شدم و رو مبل نشستم وی پتو رو روم انداخت جیهوپ و جونگ کوک حرف نمیزدن و خیلی عصبانی بودن جیهوپ بلند شد و رفت تو بالکن و درو محکم بست . خیلی هم حالم خوب نشده بود احساس حالت تهوع داشتم . بلند شدم و داشتم میرفتم دستشویی پتو رو انداختم و رفتم تو دستشویی هر چی از صبح خوردم و بالا اوردم .
( شوگا )
سریع رفتم دستشویی در هم بستم تا کسی داخل نیاد کنارش نشستم در گوشش می گفتم : نفس بکش.. نفس عمیق ...ببین چیکار کردی با خودت ....... آروم باش ... آرووووم . وقتی حالش بهتر شد بردمش بالکن تا حالش بهتر شه . بهش گفتم : میدونم که خیلی اذیت هستی ولی تا حالت خوب نشده نباید از پیش ما بری یکم اینجا باش تا هوا بخوری .
( خودم )
وقتی چشام و باز کردم همه اعضاء بودن یک دفعه نامجون گفت : آخ خیالم راحت شد شوگا : اوففف چیکار میکنی با خودت . بلند شدم و رو مبل نشستم وی پتو رو روم انداخت جیهوپ و جونگ کوک حرف نمیزدن و خیلی عصبانی بودن جیهوپ بلند شد و رفت تو بالکن و درو محکم بست . خیلی هم حالم خوب نشده بود احساس حالت تهوع داشتم . بلند شدم و داشتم میرفتم دستشویی پتو رو انداختم و رفتم تو دستشویی هر چی از صبح خوردم و بالا اوردم .
( شوگا )
سریع رفتم دستشویی در هم بستم تا کسی داخل نیاد کنارش نشستم در گوشش می گفتم : نفس بکش.. نفس عمیق ...ببین چیکار کردی با خودت ....... آروم باش ... آرووووم . وقتی حالش بهتر شد بردمش بالکن تا حالش بهتر شه . بهش گفتم : میدونم که خیلی اذیت هستی ولی تا حالت خوب نشده نباید از پیش ما بری یکم اینجا باش تا هوا بخوری .
۱۳۴.۰k
۳۱ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.