رمان دخترای شیطون
رمان دخترای شیطون
پارت_۸۲
هق هقش بدجور اوج گرفته بود
اراد:غلط کردمخانمم بخدا دست خودمنبود به من گفت اگه شک داری بیا به این ادرس
رزا:نباید از من میپرسیدی چرا نپرسیدی که این کیه که چند وقته منو ادیت میکنه
یهو جیغ کشید
رزا:یهنود خیلی عقده اییییی اشغال این همه دختر چرا منننن
اراد اشکاشو پاک کرد
اراد:اروم باش
رزا انگار جنون گرفته بودش بلند شد رفت سمت در جیغ میکشید جیغ و گریه با هم همراه بود و با مشت میزد به در
رزا:کثافتتت اشغال عقده ای چرا میخوای منو عقد کنی این همه دختر اشغال چرا منننننننن
اراد رفت سمتش بغلش کرد
اراد:باشه اروم اروم
رزا:اروم چی اخه یه نگاه به من بکن یه نگاه به خودت بکن
تا چشمش به من و ارمیا افتاد دوباره دیوونه شد
رزا:ارسن کثافت عوضی تو دوست همیه ما بودی اشغال نمک خوردی نمکدون شکستی پست فطرت اشغال شما دو تا طرف حسابتون با ماست دیگ به ارمیا و اراد چکار داشتین چرا صورت و بدن خواهرمو اینجوری کردین جفدتون این همه سال کجا بودین که الان سروکلتون پیدا شده هان
اراد:باشه دیگ بسه اروم باش
رزا بالا پایین میپرید انگار دارن میسوزوننش منم تو بغل ارمیا زار زار گریه میکردم تحمل این رفتار رزا رو نداشتم
رزا:اخه اراد جیگرم داره میسوزه که شما بی گناه بودین ریحانه ی من یه سال حالش بد بود الان پیداشون شده که چی بشه من نمیخوام ازت جدا شم خدااا چرا ولمون نمیکنن چرا یکم درک ندارین الان برادر ما داره از دوریه ریحانه به خاطر تویه کثافت دق میکنه چرا درک ندارین مادر پدر ما چهارتا از دوری ماها دارن دق میکنن اخههه ای خدا
دیگ جونی تو تنش نمونده بود نشست روی زمینو گریه میکرد ارادم رفت بغلش کرد موهاشو ب*و*س کرد
اراد:باشه نفس اراد باشه دنیای اراد باشه همه کس اراد
رزا محکم ارادو بغل کرد
سرمو بلند کردم در کمال تعجب دیدم موژه های ارمیا خیسه
دست کشیدم به چشماش
خودمم بغض کرده بودم
من:ارمیا
ارمیا:جانم
من:ما از اینجا میریم دیگ نه؟
ارمیا صورتمو با دستاش قاب کرد
ارمیا:معلومه که از اینجا میریم خانمم
یهو در باز شد و ایدا بهنود و ارسن و احمد و محمد امین و چهار تا مرد دیگ اومدن تو
رزا داشت میرفت سمت بهنود که اراد گرفتش میخواست حرف بزنه که اراد جلو دهنشو گرفت یه نیزی تو گوشش گفت
خوب شد گرفت چون رزا جلوی زبونشو نمیتونه بگیره
هممون با نفرت به اون سه تا نگاه میکردیم
ارسن:شرط ما اینه که رزا و ریحانه به مدت دو ماه یا کمتر یا بیشتر با منو بهنود عقد کنن
به محمد امین و احمد نگاه کردم که با ارامس چشماشونو روی هم گذاشتن
رزا یه نگله پر نفرت به ایدا انداخت و گفت
رزا:خیلی کثیفی
ایدا خندیدو نشست رو صندلی
شروع کرد به حرف زدن
پارت_۸۲
هق هقش بدجور اوج گرفته بود
اراد:غلط کردمخانمم بخدا دست خودمنبود به من گفت اگه شک داری بیا به این ادرس
رزا:نباید از من میپرسیدی چرا نپرسیدی که این کیه که چند وقته منو ادیت میکنه
یهو جیغ کشید
رزا:یهنود خیلی عقده اییییی اشغال این همه دختر چرا منننن
اراد اشکاشو پاک کرد
اراد:اروم باش
رزا انگار جنون گرفته بودش بلند شد رفت سمت در جیغ میکشید جیغ و گریه با هم همراه بود و با مشت میزد به در
رزا:کثافتتت اشغال عقده ای چرا میخوای منو عقد کنی این همه دختر اشغال چرا منننننننن
اراد رفت سمتش بغلش کرد
اراد:باشه اروم اروم
رزا:اروم چی اخه یه نگاه به من بکن یه نگاه به خودت بکن
تا چشمش به من و ارمیا افتاد دوباره دیوونه شد
رزا:ارسن کثافت عوضی تو دوست همیه ما بودی اشغال نمک خوردی نمکدون شکستی پست فطرت اشغال شما دو تا طرف حسابتون با ماست دیگ به ارمیا و اراد چکار داشتین چرا صورت و بدن خواهرمو اینجوری کردین جفدتون این همه سال کجا بودین که الان سروکلتون پیدا شده هان
اراد:باشه دیگ بسه اروم باش
رزا بالا پایین میپرید انگار دارن میسوزوننش منم تو بغل ارمیا زار زار گریه میکردم تحمل این رفتار رزا رو نداشتم
رزا:اخه اراد جیگرم داره میسوزه که شما بی گناه بودین ریحانه ی من یه سال حالش بد بود الان پیداشون شده که چی بشه من نمیخوام ازت جدا شم خدااا چرا ولمون نمیکنن چرا یکم درک ندارین الان برادر ما داره از دوریه ریحانه به خاطر تویه کثافت دق میکنه چرا درک ندارین مادر پدر ما چهارتا از دوری ماها دارن دق میکنن اخههه ای خدا
دیگ جونی تو تنش نمونده بود نشست روی زمینو گریه میکرد ارادم رفت بغلش کرد موهاشو ب*و*س کرد
اراد:باشه نفس اراد باشه دنیای اراد باشه همه کس اراد
رزا محکم ارادو بغل کرد
سرمو بلند کردم در کمال تعجب دیدم موژه های ارمیا خیسه
دست کشیدم به چشماش
خودمم بغض کرده بودم
من:ارمیا
ارمیا:جانم
من:ما از اینجا میریم دیگ نه؟
ارمیا صورتمو با دستاش قاب کرد
ارمیا:معلومه که از اینجا میریم خانمم
یهو در باز شد و ایدا بهنود و ارسن و احمد و محمد امین و چهار تا مرد دیگ اومدن تو
رزا داشت میرفت سمت بهنود که اراد گرفتش میخواست حرف بزنه که اراد جلو دهنشو گرفت یه نیزی تو گوشش گفت
خوب شد گرفت چون رزا جلوی زبونشو نمیتونه بگیره
هممون با نفرت به اون سه تا نگاه میکردیم
ارسن:شرط ما اینه که رزا و ریحانه به مدت دو ماه یا کمتر یا بیشتر با منو بهنود عقد کنن
به محمد امین و احمد نگاه کردم که با ارامس چشماشونو روی هم گذاشتن
رزا یه نگله پر نفرت به ایدا انداخت و گفت
رزا:خیلی کثیفی
ایدا خندیدو نشست رو صندلی
شروع کرد به حرف زدن
۸۶.۳k
۰۳ بهمن ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.