💜 💜 💜 💜
💜 💜 💜 💜
عشـــــــق....
پارت 106
مهرداد :
دست مامان رو گرفتم وگفتم : میشه مانی رو ببری مامان با لیلی حرف دارم
مامان مانی رو بغل کرد وبرد از کمدم بسته ای کادو شده رو درآوردم وگرفتم طرفش
- ببین لیلی این رفتارت چیزی رو درست نمی کنه فقط دلخوری هارو بیشتر می کنه من قسم خوردم هیچ وقت نه بهت دست بزنم نه دوست داشته باشم چون تو می دونستی من نیلوفر چقدر می خواستم ولی آخرش زهرت رو ریختی می دونم ومی دونی که عشق محسن بودی واون برات جونشم می داد می دونی که از بچگی می خواستت ولی تو چیکار کردی با احساساتش بازی کردی یه کاری کردی با برادرم دشمن بشم دیدی که هشت ماه قهر بودیم با هم حرف نمی زدیم باعث وبانی اش تو بودی پس نخواه شوهرت بمونم اون چیزی تو سرته هیچ وقت عملی نمیشه اینو تو کله ات فرو کن
لیلی: چرا چون عشق برادرت بودم نمی خوایم ؟
- دقیقا
لیلی : ولی عشق تو هر شب تو بغل داداشته ازش کام می گیرهدیدی کبودی روی گردن محسن رو مطمئنم دیدی
دیده بودم وسوختم ولی چیزی نگفتم
- اون دیگه عشق من نیست زن داداشمه خیانت تو خون من نیست
خندید وخندید وگفت : پس چرا عشق داداشتو ازش گرفتی باهاش هم خواب شدی ثمره اشم پسرته ...
- اشتباه کردم گول تو رو خوردم اگه اون شب احمق نمیشدم وبا تو هم کلام نمی شدم جای تو...
خندید وگفت : جای من زن داداشت بود ....محسن که می دونست عاشق نیلوفری می دونست بخاطرش خودکشی کردی پس چرا اونو گرفته ..هوووم عشقت هر شب تو بغل داداشته ..
نتونستم جلو خودمو بگیرم وسیلی زدم تو گوشش
- فقط خفه شو ...
خندید وگفت : این سیلی حرص وناراحتی اته ...من ناراحت نمیشم محکمتر بزن بیشتر بزن همینکه تو بسوزی واسه من کافیه همینکه عشقت جلو چشات تو بغل داداشته جلو همه داداشت عشقت رو می بوسه واسه من کافیه همینکه غم وناراحتی ات رو ببینم واسه من کافیه همینکه با حسرت نگاهش ...
دستامو رو گوشام گرفتم
- خفه شو ...خفه شو ...
دستامو برداشت وگفت : خفه نمیشم می دونی حقیقت چیه می دونی ...چرا منو زجر می دی بی انصاف
سرشو گذاشت رو سینم وگریه می کرد
حق داشت ولی نمی تونستم لیلی رو بپذیرم نمی تونستم سختم بود حتا بغلش کنم حتا اگه نیلوفر مال من نباشه
گذاشتم لیلی آروم بشه دستاشو دور گردنم باز کردم
- یه بار دیگه این حرفاتو تکرار کردی دیگه منو نمی بینی لیلی
لیلی : طلاقم بده
خندیدم
- می دونی که نمیدم تو هم تو حسرت بسوز
کنارش زدم واز اتاق رفتم بیرون
هم زمان نیلوفرم اومد بیرون نگاهم کرد وگفت : خوبی
می خواستم جوابشو ندم ولی نتونستم وگفتم : خوبم
نیلوفر : دیشب اشتباه شد نمی خواستم گل تو رو بگیرم
- مهم نیست
اشاره ای به لباسم کرد وگفت : لباست کثیف شده
رفت متعجب پیرهنمو نگاه کردم جای رژ لب لیلی مونده بود اخم کردم خدا لعنتت کنه لیلی
عشـــــــق....
پارت 106
مهرداد :
دست مامان رو گرفتم وگفتم : میشه مانی رو ببری مامان با لیلی حرف دارم
مامان مانی رو بغل کرد وبرد از کمدم بسته ای کادو شده رو درآوردم وگرفتم طرفش
- ببین لیلی این رفتارت چیزی رو درست نمی کنه فقط دلخوری هارو بیشتر می کنه من قسم خوردم هیچ وقت نه بهت دست بزنم نه دوست داشته باشم چون تو می دونستی من نیلوفر چقدر می خواستم ولی آخرش زهرت رو ریختی می دونم ومی دونی که عشق محسن بودی واون برات جونشم می داد می دونی که از بچگی می خواستت ولی تو چیکار کردی با احساساتش بازی کردی یه کاری کردی با برادرم دشمن بشم دیدی که هشت ماه قهر بودیم با هم حرف نمی زدیم باعث وبانی اش تو بودی پس نخواه شوهرت بمونم اون چیزی تو سرته هیچ وقت عملی نمیشه اینو تو کله ات فرو کن
لیلی: چرا چون عشق برادرت بودم نمی خوایم ؟
- دقیقا
لیلی : ولی عشق تو هر شب تو بغل داداشته ازش کام می گیرهدیدی کبودی روی گردن محسن رو مطمئنم دیدی
دیده بودم وسوختم ولی چیزی نگفتم
- اون دیگه عشق من نیست زن داداشمه خیانت تو خون من نیست
خندید وخندید وگفت : پس چرا عشق داداشتو ازش گرفتی باهاش هم خواب شدی ثمره اشم پسرته ...
- اشتباه کردم گول تو رو خوردم اگه اون شب احمق نمیشدم وبا تو هم کلام نمی شدم جای تو...
خندید وگفت : جای من زن داداشت بود ....محسن که می دونست عاشق نیلوفری می دونست بخاطرش خودکشی کردی پس چرا اونو گرفته ..هوووم عشقت هر شب تو بغل داداشته ..
نتونستم جلو خودمو بگیرم وسیلی زدم تو گوشش
- فقط خفه شو ...
خندید وگفت : این سیلی حرص وناراحتی اته ...من ناراحت نمیشم محکمتر بزن بیشتر بزن همینکه تو بسوزی واسه من کافیه همینکه عشقت جلو چشات تو بغل داداشته جلو همه داداشت عشقت رو می بوسه واسه من کافیه همینکه غم وناراحتی ات رو ببینم واسه من کافیه همینکه با حسرت نگاهش ...
دستامو رو گوشام گرفتم
- خفه شو ...خفه شو ...
دستامو برداشت وگفت : خفه نمیشم می دونی حقیقت چیه می دونی ...چرا منو زجر می دی بی انصاف
سرشو گذاشت رو سینم وگریه می کرد
حق داشت ولی نمی تونستم لیلی رو بپذیرم نمی تونستم سختم بود حتا بغلش کنم حتا اگه نیلوفر مال من نباشه
گذاشتم لیلی آروم بشه دستاشو دور گردنم باز کردم
- یه بار دیگه این حرفاتو تکرار کردی دیگه منو نمی بینی لیلی
لیلی : طلاقم بده
خندیدم
- می دونی که نمیدم تو هم تو حسرت بسوز
کنارش زدم واز اتاق رفتم بیرون
هم زمان نیلوفرم اومد بیرون نگاهم کرد وگفت : خوبی
می خواستم جوابشو ندم ولی نتونستم وگفتم : خوبم
نیلوفر : دیشب اشتباه شد نمی خواستم گل تو رو بگیرم
- مهم نیست
اشاره ای به لباسم کرد وگفت : لباست کثیف شده
رفت متعجب پیرهنمو نگاه کردم جای رژ لب لیلی مونده بود اخم کردم خدا لعنتت کنه لیلی
۶۹.۱k
۱۹ بهمن ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.