صبور و صاف و نورانی، شبیه ماه می مانی
صبور و صاف و نورانی، شبیه ماه می مانی
تو خورشیـــــدانه آغوش مرا باید بسوزانی
بخند، ای هستی ام ارزانی لبخند شیرینت!
فدایت می کنم لب تر کنی جان را به آسانی
تو را بسیار می خواهم، نمی دانم چرا؟ ای عشق!
تو هم پی برده ای آیا ؟ دلیلش چیست می دانی؟
پر از آرامش محضی خود عشقی، خبر داری؟
نوازش های تو یعنی شفـــــای درد پنهانی
شدی فرهاد و دور از من، شدم شیرین و دور از تو
چه باید کرد با عشقت، نه می خوانی نه می رانی!
تو حوا وار می بخشی به من با عشق سیبت را
و من آدم تر از آدم ؛ به دور از فکــــر شیطانی
به خود هر بار می گفتم پشیمان می شوی از عشق
پشیمانم که با خـــــود می زدم حرف از پشیمانی
اسیری بین دستانت تمـــــام آرزویم شد
تو خورشیدانه آغوش مرا باید بسوزانی
تو خورشیـــــدانه آغوش مرا باید بسوزانی
بخند، ای هستی ام ارزانی لبخند شیرینت!
فدایت می کنم لب تر کنی جان را به آسانی
تو را بسیار می خواهم، نمی دانم چرا؟ ای عشق!
تو هم پی برده ای آیا ؟ دلیلش چیست می دانی؟
پر از آرامش محضی خود عشقی، خبر داری؟
نوازش های تو یعنی شفـــــای درد پنهانی
شدی فرهاد و دور از من، شدم شیرین و دور از تو
چه باید کرد با عشقت، نه می خوانی نه می رانی!
تو حوا وار می بخشی به من با عشق سیبت را
و من آدم تر از آدم ؛ به دور از فکــــر شیطانی
به خود هر بار می گفتم پشیمان می شوی از عشق
پشیمانم که با خـــــود می زدم حرف از پشیمانی
اسیری بین دستانت تمـــــام آرزویم شد
تو خورشیدانه آغوش مرا باید بسوزانی
۱۹.۸k
۱۹ بهمن ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.