آقای دکتر خدا گواهه ما داشتیم زندگیمون میکردیم ، کار به ک
آقای دکتر خدا گواهه ما داشتیم زندگیمون میکردیم ، کار به کسی نداشتیم کی میاد کی میره ! خودمون بلد بودیم تنهایی رو،
بلد بودیم غممون اومد چطوری خوب کنیم دل لامصبو!
ی روز یهو اومد گفت ببخشید میشه ما ی توکه پا بیشینیم کنج دل شوما !
مام خودمون نفس بریده بودیم فهمیدیم نفسشو بریدن !
تو دلمون گفتیم مارو خاطر خواه ِ وابستت نکن ، بشین!
آقای دکتر نشست و خوش نشست ! راسشو بخوای همچین نشستش به دل میومد مثال برف به زمین برگای زرد به خیابون ...
زمان باهش خوش میومد میدونی؟! دیگه حساب یک روز و دو روز نبود که! میگفت چه خوب شد سرنوشت شومارو به ما داد ! میگفت شوما همون حسی که ما واس اینده میخواستیمش! خیلی چیزا میگفت از همین حرف قشنگا...
مام قند آب میشد تو دلمون میگفتیم نمردیم دیدیم دلمون به یکی راه داره!
ی توکه پا نشستش به ی کف پا رسید ، مام باختیم چشمو به کف پاهاش! همینو که فهمید ما باخت دادیم به بودنش و دلمون میخواد موندنشو... انگاری دوباره نفسش برید!
آقای دکتر چجوری بگیم تهشو...
شما نمیدونی الکل احساس ِ ما چند درصده که ما نمیپریم ولی هرکی اومد بیخ دلمون نشست پرید ؟!
یهوهمچین ساده پرید ما گفتیم ای دل غافل حالا ما باس چیکار کنیم با ی گودال تو قلبمون؟
باس چیکار کنیم که یادمون نمیاد دیگه تنهایی چجوری بود؟!
باس چیکار کنیم که نترسیم از صدای پای کسی؟!
آقای دکتر
تو برگه ات برامون بنویس نمک! ؛
اندازه ی دوتا دست!
یک مشت خاک برای دل لامصبی که باور نمیکنه ساده رفتن ُ ...
برای سری که بخواد دوباره اعتماد کنه!
آقای دکتر بنویس ...
بنویس
که جیگرمون خون و خونمون خرابه...
بلد بودیم غممون اومد چطوری خوب کنیم دل لامصبو!
ی روز یهو اومد گفت ببخشید میشه ما ی توکه پا بیشینیم کنج دل شوما !
مام خودمون نفس بریده بودیم فهمیدیم نفسشو بریدن !
تو دلمون گفتیم مارو خاطر خواه ِ وابستت نکن ، بشین!
آقای دکتر نشست و خوش نشست ! راسشو بخوای همچین نشستش به دل میومد مثال برف به زمین برگای زرد به خیابون ...
زمان باهش خوش میومد میدونی؟! دیگه حساب یک روز و دو روز نبود که! میگفت چه خوب شد سرنوشت شومارو به ما داد ! میگفت شوما همون حسی که ما واس اینده میخواستیمش! خیلی چیزا میگفت از همین حرف قشنگا...
مام قند آب میشد تو دلمون میگفتیم نمردیم دیدیم دلمون به یکی راه داره!
ی توکه پا نشستش به ی کف پا رسید ، مام باختیم چشمو به کف پاهاش! همینو که فهمید ما باخت دادیم به بودنش و دلمون میخواد موندنشو... انگاری دوباره نفسش برید!
آقای دکتر چجوری بگیم تهشو...
شما نمیدونی الکل احساس ِ ما چند درصده که ما نمیپریم ولی هرکی اومد بیخ دلمون نشست پرید ؟!
یهوهمچین ساده پرید ما گفتیم ای دل غافل حالا ما باس چیکار کنیم با ی گودال تو قلبمون؟
باس چیکار کنیم که یادمون نمیاد دیگه تنهایی چجوری بود؟!
باس چیکار کنیم که نترسیم از صدای پای کسی؟!
آقای دکتر
تو برگه ات برامون بنویس نمک! ؛
اندازه ی دوتا دست!
یک مشت خاک برای دل لامصبی که باور نمیکنه ساده رفتن ُ ...
برای سری که بخواد دوباره اعتماد کنه!
آقای دکتر بنویس ...
بنویس
که جیگرمون خون و خونمون خرابه...
۳۳.۶k
۲۲ بهمن ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.