عشقی در سئول
عشقی در سئول
#Part8
از زبان ا/ت:
احساس میکردم الانه که جونگکوک منو ببوسه... و از این قضیه خیلی خجالت میکشیدم... ک یهو منو کشوند سمت خودش و بغلم کرد..
همینژور که همدیگه رو محکم بغل کرده بودیم، یهو جونگکوک منو تو بغلش محکم تر گرفت...
واای چه زوری داشت!! داشتم له میشدم.برای همین اروم پشتشو دست کشیدم و اونم منو از بغلش اورد بیرون... ولی دلم میخواست حالا حالا ها تو بغلش بمونم...اینکه کنار جونگکوک بودم، باعت میشد ارامش زیادی داشته باشم...
کوک:ا/ت...
ا/ت:بله جونگکوکا؟...
کوک:...... ا/ت خیلی دوستت دارم:))...
ا/ت: منم خیلی دوستت دارم بانی کیوت منن :)))
دیگه از شدت کیوت بودنش نتونستم خودمو کنترل کنم و لپشو ی ماچ محکم کردم...
خنده ی ریزی کرد و گفت
کوک:... بریم دیگه ا/ت؟
ا/ت:بریم...
دستشو گرفتم تو دستم و رفتیم سمت خونه.
#Part8
از زبان ا/ت:
احساس میکردم الانه که جونگکوک منو ببوسه... و از این قضیه خیلی خجالت میکشیدم... ک یهو منو کشوند سمت خودش و بغلم کرد..
همینژور که همدیگه رو محکم بغل کرده بودیم، یهو جونگکوک منو تو بغلش محکم تر گرفت...
واای چه زوری داشت!! داشتم له میشدم.برای همین اروم پشتشو دست کشیدم و اونم منو از بغلش اورد بیرون... ولی دلم میخواست حالا حالا ها تو بغلش بمونم...اینکه کنار جونگکوک بودم، باعت میشد ارامش زیادی داشته باشم...
کوک:ا/ت...
ا/ت:بله جونگکوکا؟...
کوک:...... ا/ت خیلی دوستت دارم:))...
ا/ت: منم خیلی دوستت دارم بانی کیوت منن :)))
دیگه از شدت کیوت بودنش نتونستم خودمو کنترل کنم و لپشو ی ماچ محکم کردم...
خنده ی ریزی کرد و گفت
کوک:... بریم دیگه ا/ت؟
ا/ت:بریم...
دستشو گرفتم تو دستم و رفتیم سمت خونه.
۲۴.۴k
۳۰ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.