چندپارتی
#چندپارتی
«وقتی به بچت حسودی میکنی»
پارت 3
یونگی: بیا بریم فیلم ببینیم
ا.ت: من کار دارم خودت برو
یونگی: مین ا.ت ی لجباز بهت گفتم بیا من کار دارم و اینا سرم نمیشه
ا.ت: ........
« یونگی میره ا.ت رو بلند میکنه راه میوفته به سمت حال »
ا.ت: یااااااااا گفتم بزارم زمیننننننن
یونگی: مگه من پیشیت نبودم ؟؟؟
تو برای خونه اومدن من خیلی ذوق میکردی
برای این که باهم فیلم ببینیم حالا چی عوض شده؟؟؟
ا.ت: اگر تو پیشی من بودی منم پاندات بودم نه؟؟
همیشه میومدی خونه اول منو بغ.ل میکردی درست میگم ؟؟؟ همون چیزی که باعث شده ایم کارو نکنی
باعث عوض شدن رفتار منم شده
یونگی:تو حسودی کردی ؟؟؟
ا.ت: «چشم غره»
یونگی: یااااا خب چیکار میکردم لی لی اومدم بغ.لم بعد هم گفت بیا بریم نقاشی هامو نشونت بدممممم
ا.ت:.........
یونگی: ا.ت جونممممممممم
ا.ت: اگر از الان انقدر وقتتو میگیره که نمیتونی دو ثانیه منو بغل کنی بزرگ تر بشه که دیگه منو از خونه می ندازید بیرون
یونگی: این طوری نمیشه چون بابات جرم میده
ا.ت: یعنی فقط بخواطر بابام منو تحمل میکنی ؟؟ نترس میگم کارت نداشته باشه خودمم میرم « میاد بلند شه که »
یونگی:«دستشو میگیره میکشه ژرف خودش ا.ت تعادلشو از دست میده میوفته روی پای یونگی»
یونگی: من همچین چیزی نگفتم
ا.ت: ولم کن
یونگی: زن خودمه اختیارشو دارم دلمم نمیخواد ولش کنم کی میتونه جلومو بگیره
ا.ت: داد میزنم ها
یونگی: وی میخوای بگی ؟؟؟
ا.ت: میگم بیان نجاتم بدن
یونگی:«خنده» از دست شوهرت؟؟
ا.ت: آره
یونگی: باشه باشه یه لحظه درخواست کمکت رو نگه دار یه پیشنهاد دارم
ا.ت: زود بگو میخوام برم خونه ی بابام
یونگی:«محکم تر میگیرتت»
اولا تا وقتی من شوهرتم جایی جز خونه ی من نمیتونی بری
دوما من لی لی میفرستم خونه ی مامانم
سوما توی این یک هفته ایی که خونم خوش می گذرونیم
ا.ت: نمیدونم چرا فکر هامو بکنم
یونگی: ۷ ساله شوهرتم فکر کردی می تونی منو با ابن حرفت گول بزنی؟؟ اون اولا میتونستی ولی الان نه
ا.ت: یااااا یعنی چیییییییییییییییی باید به حرف جدید یاد بگیرم «خنده»
یونگی:«خنده»
آره دیگه قصه ی ما به ته رسید کلاغه هم به خونش رسید «هوا سرده گناه داره بیرون بمونه سرما میخوره 😂»
برید خونهاتون دیگه
«وقتی به بچت حسودی میکنی»
پارت 3
یونگی: بیا بریم فیلم ببینیم
ا.ت: من کار دارم خودت برو
یونگی: مین ا.ت ی لجباز بهت گفتم بیا من کار دارم و اینا سرم نمیشه
ا.ت: ........
« یونگی میره ا.ت رو بلند میکنه راه میوفته به سمت حال »
ا.ت: یااااااااا گفتم بزارم زمیننننننن
یونگی: مگه من پیشیت نبودم ؟؟؟
تو برای خونه اومدن من خیلی ذوق میکردی
برای این که باهم فیلم ببینیم حالا چی عوض شده؟؟؟
ا.ت: اگر تو پیشی من بودی منم پاندات بودم نه؟؟
همیشه میومدی خونه اول منو بغ.ل میکردی درست میگم ؟؟؟ همون چیزی که باعث شده ایم کارو نکنی
باعث عوض شدن رفتار منم شده
یونگی:تو حسودی کردی ؟؟؟
ا.ت: «چشم غره»
یونگی: یااااا خب چیکار میکردم لی لی اومدم بغ.لم بعد هم گفت بیا بریم نقاشی هامو نشونت بدممممم
ا.ت:.........
یونگی: ا.ت جونممممممممم
ا.ت: اگر از الان انقدر وقتتو میگیره که نمیتونی دو ثانیه منو بغل کنی بزرگ تر بشه که دیگه منو از خونه می ندازید بیرون
یونگی: این طوری نمیشه چون بابات جرم میده
ا.ت: یعنی فقط بخواطر بابام منو تحمل میکنی ؟؟ نترس میگم کارت نداشته باشه خودمم میرم « میاد بلند شه که »
یونگی:«دستشو میگیره میکشه ژرف خودش ا.ت تعادلشو از دست میده میوفته روی پای یونگی»
یونگی: من همچین چیزی نگفتم
ا.ت: ولم کن
یونگی: زن خودمه اختیارشو دارم دلمم نمیخواد ولش کنم کی میتونه جلومو بگیره
ا.ت: داد میزنم ها
یونگی: وی میخوای بگی ؟؟؟
ا.ت: میگم بیان نجاتم بدن
یونگی:«خنده» از دست شوهرت؟؟
ا.ت: آره
یونگی: باشه باشه یه لحظه درخواست کمکت رو نگه دار یه پیشنهاد دارم
ا.ت: زود بگو میخوام برم خونه ی بابام
یونگی:«محکم تر میگیرتت»
اولا تا وقتی من شوهرتم جایی جز خونه ی من نمیتونی بری
دوما من لی لی میفرستم خونه ی مامانم
سوما توی این یک هفته ایی که خونم خوش می گذرونیم
ا.ت: نمیدونم چرا فکر هامو بکنم
یونگی: ۷ ساله شوهرتم فکر کردی می تونی منو با ابن حرفت گول بزنی؟؟ اون اولا میتونستی ولی الان نه
ا.ت: یااااا یعنی چیییییییییییییییی باید به حرف جدید یاد بگیرم «خنده»
یونگی:«خنده»
آره دیگه قصه ی ما به ته رسید کلاغه هم به خونش رسید «هوا سرده گناه داره بیرون بمونه سرما میخوره 😂»
برید خونهاتون دیگه
۱۵.۲k
۱۲ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.