بوسه های نابَت را ...
بوسه های نابَت را ...
حوالهیِ لب هایم کن...
از همان هایی که طعم بهشت می دهد...
و وقتی که به روی حریرِ لبانم می نشیند
بی هوا چشمانم بسته می شود...
مغزم قفل می شود ...
و زبانم لکنت می گیرد...
تمام ناگفته هایم را از یاد می برم...
مست می شوم...
گرم می شوم...
شعر می شوم..
حوالهیِ لب هایم کن...
از همان هایی که طعم بهشت می دهد...
و وقتی که به روی حریرِ لبانم می نشیند
بی هوا چشمانم بسته می شود...
مغزم قفل می شود ...
و زبانم لکنت می گیرد...
تمام ناگفته هایم را از یاد می برم...
مست می شوم...
گرم می شوم...
شعر می شوم..
۱۲.۹k
۱۷ بهمن ۱۴۰۲