نقآب دآر
•𝟭𝟯•
کیم:خواهش میکنم،میتونید بلند شید؟(بلند شد و به خانم لی نگاه کرد)
لی:بله میتونم...(به آرومی بلند شد)باز هم ازتون ممنونم(تعظیم کوتاه)
کیم:راستی آدرستون رو لطفا برام بفرستید(تلفنش رو در آوورد)
لی:میشه لطفا آیدی...اینستاگرامتون رو بدید؟...(با صدای آرومی گفت و سرش رو پایین انداخت)
کیم:(آیدیش رو گفت)
لی:(کمی تعجب کرد،سرش رو بالا گرفت و هیرت زده به کیم نگاه کرد و تلفنش رو زود در آوورد)ببخشید میشه دوباره تکرار کنید؟(به کیم نگاه کرد)
کیم:(خیلی آروم ایمیلش رو گفت)
لی:(وارد اکانت کیم شد و رفت توی دایرکتش و آدرس رو براس ارسال کرد)بفرمایید.براتون ارسال کردم(لبخند)
کیم:بله دیدم(برگشت و به سمت آسانسور رفت)
لی:(شبیه جوجه پشت سر کیم راه افتاد)
(وارد آسانسور شدم و به پارکینگ رفتم و تلفنم رو در آووردم و وارد گالری تلفنم شدم و عکس پارکینگ ماشینم رو پیدا کردم و به سمت مکانی که ماشینم رو گذاشتم رفتم و سوییچم رو در آووردم و در ماشینم رو باز کردم)
لی:(منتظر موند که کیم در رو براش باز کنه)
کیم:(سوار ماشین شد و ماشین رو روشن کرد و شیشه رو پایین داد)نمیاید؟
لی:(کمی سکوت کرد)چرا چرا ببخشید(سوار ماشین شد و روی صندلی بغل راننده نشست)
(از پارکینگ خارج شدم و آدرس رو روی لوکیشن پیدا کردم و به سمت اون مکان رفتم،نگاه های معذب خانم لی رو احساس کردم ولی اهمیتی ندادم و به راهم ادامه دادم،برای این که تنش کمی کمتر بشه یه آهنگ کلاسیک گذاشتم)
لی:از آهنگ های کلاسیک خوشتون میاد؟...(با صدای آروم)
کیم:بله(همونطور که نگاهش به خیابون بود زمزمه کرد)
لی:حدس میزدم...(لبخندی زد و زیر لب زمزمه کرد و از شیشه به بیرون نگاه کرد.)
کیم:شما یک سوال پرسیدید...من هم میتونم یک سوال از شما بپرسم؟(لحظه ای به لی نگاه کرد و دوباره نگاهش رو به جاده دوخت)
لی:بله حتما!(با هیجان به کیم نگاه کرد)
کیم:چرا تصمیم گرفتید بازیگر تئاتر بشید؟(به خانم لی نگاه کرد)
کیم:(به خیابون نگاه کرد)
لی:خب...بهم احساس خوبی میده...باعث میشه آرامش بگیرم...میتونم به زبون بی زبونی احساساتم رو بروز بدم،حتی اگه کسی متوجه تلاش هام،دست و پا زدن هام،ناراحتی هام و غم هام و احساساتم نشه...من خودم متوجه میشم و تمام تلاشم رو برای بروز دادنشون انجام میدم...ممکنه مسخره باشه ولی...فکر کنم برای زاده شدم(ریز خندید و به کیم نگاه کرد)
کیم:خواهش میکنم،میتونید بلند شید؟(بلند شد و به خانم لی نگاه کرد)
لی:بله میتونم...(به آرومی بلند شد)باز هم ازتون ممنونم(تعظیم کوتاه)
کیم:راستی آدرستون رو لطفا برام بفرستید(تلفنش رو در آوورد)
لی:میشه لطفا آیدی...اینستاگرامتون رو بدید؟...(با صدای آرومی گفت و سرش رو پایین انداخت)
کیم:(آیدیش رو گفت)
لی:(کمی تعجب کرد،سرش رو بالا گرفت و هیرت زده به کیم نگاه کرد و تلفنش رو زود در آوورد)ببخشید میشه دوباره تکرار کنید؟(به کیم نگاه کرد)
کیم:(خیلی آروم ایمیلش رو گفت)
لی:(وارد اکانت کیم شد و رفت توی دایرکتش و آدرس رو براس ارسال کرد)بفرمایید.براتون ارسال کردم(لبخند)
کیم:بله دیدم(برگشت و به سمت آسانسور رفت)
لی:(شبیه جوجه پشت سر کیم راه افتاد)
(وارد آسانسور شدم و به پارکینگ رفتم و تلفنم رو در آووردم و وارد گالری تلفنم شدم و عکس پارکینگ ماشینم رو پیدا کردم و به سمت مکانی که ماشینم رو گذاشتم رفتم و سوییچم رو در آووردم و در ماشینم رو باز کردم)
لی:(منتظر موند که کیم در رو براش باز کنه)
کیم:(سوار ماشین شد و ماشین رو روشن کرد و شیشه رو پایین داد)نمیاید؟
لی:(کمی سکوت کرد)چرا چرا ببخشید(سوار ماشین شد و روی صندلی بغل راننده نشست)
(از پارکینگ خارج شدم و آدرس رو روی لوکیشن پیدا کردم و به سمت اون مکان رفتم،نگاه های معذب خانم لی رو احساس کردم ولی اهمیتی ندادم و به راهم ادامه دادم،برای این که تنش کمی کمتر بشه یه آهنگ کلاسیک گذاشتم)
لی:از آهنگ های کلاسیک خوشتون میاد؟...(با صدای آروم)
کیم:بله(همونطور که نگاهش به خیابون بود زمزمه کرد)
لی:حدس میزدم...(لبخندی زد و زیر لب زمزمه کرد و از شیشه به بیرون نگاه کرد.)
کیم:شما یک سوال پرسیدید...من هم میتونم یک سوال از شما بپرسم؟(لحظه ای به لی نگاه کرد و دوباره نگاهش رو به جاده دوخت)
لی:بله حتما!(با هیجان به کیم نگاه کرد)
کیم:چرا تصمیم گرفتید بازیگر تئاتر بشید؟(به خانم لی نگاه کرد)
کیم:(به خیابون نگاه کرد)
لی:خب...بهم احساس خوبی میده...باعث میشه آرامش بگیرم...میتونم به زبون بی زبونی احساساتم رو بروز بدم،حتی اگه کسی متوجه تلاش هام،دست و پا زدن هام،ناراحتی هام و غم هام و احساساتم نشه...من خودم متوجه میشم و تمام تلاشم رو برای بروز دادنشون انجام میدم...ممکنه مسخره باشه ولی...فکر کنم برای زاده شدم(ریز خندید و به کیم نگاه کرد)
۱۳.۵k
۱۸ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.