اگه عادت ماهانه ای و درد داری...:pov
★وقتی عادت ماهانه ای و درد داری...★
(متیو و ا/ت دعوای شدیدی داشتن و ا/ت هم با متیو قهر بود روی تخت داشت گریه میکرد که دید رو تختی قرمزه سریع پاشد و چشماش از تعجب باز شد) «من الان چه غلطی بکنم؟! پد که ندارم!» (ا/ت اروم سرشو از لای در اورده بیرون و متیو رو دید که داره شام درست میکنه... اروم رفت سمت متیو و از پشت مثل کیتن بغلش کرد متیو سرش رو چرخوند و بدن کوچک ا/ت رو پشتش دید و پوزخند زد) متیو:«کسی میخواد که با دوست پسرش اشتی کنه؟!» (ا/ت محکم زد توی بازوی متیو که متیو ترکید از خنده) ا/ت:«ببند اون نیشتو!» متیو:«چشم خانومم...چی شده بیب؟» ا/ت:«عادت شدم...» (متیو قرمز شد و اروم لبخندی زد) «خب؟ دلت رو ماساژ بدم؟!» ا/ت:«پدمون تموم شده...» (متیو چشماش باز شد و سریع رفت و پیراهنش رو پوشید و رو به ا/ت گفت) «قشنگم همینجا بمون الان برمیگردم...» (متیو رفت و بعد ده دقیقه برگشت خونه و جلوی ا/ت زانو زد و خوراکی و پد هارو گذاشت کنارش) (ا/ت هم رفت بالا و پاش رو گذاشت و اومد پایین) متیو:«خوبی خوشگلم؟ بیا روی پاهام...» (ا/ت رفت روی پای متیو نشست و سرش رو توی سینه ی متیو قایم کرد...) ا/ت«دلم درد میکنه بیبی...» (متیو بدون حرف کمر و دل ا/ت رو ماساژ داد و اروم گردنش رو بوسید و اینطور شد که اشتی کردن...)
خب... چطور شده؟! امیدوارم خوشتون اومده باشه... دوستتون دارم💚😉
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
follow for more baby💚🐍
(متیو و ا/ت دعوای شدیدی داشتن و ا/ت هم با متیو قهر بود روی تخت داشت گریه میکرد که دید رو تختی قرمزه سریع پاشد و چشماش از تعجب باز شد) «من الان چه غلطی بکنم؟! پد که ندارم!» (ا/ت اروم سرشو از لای در اورده بیرون و متیو رو دید که داره شام درست میکنه... اروم رفت سمت متیو و از پشت مثل کیتن بغلش کرد متیو سرش رو چرخوند و بدن کوچک ا/ت رو پشتش دید و پوزخند زد) متیو:«کسی میخواد که با دوست پسرش اشتی کنه؟!» (ا/ت محکم زد توی بازوی متیو که متیو ترکید از خنده) ا/ت:«ببند اون نیشتو!» متیو:«چشم خانومم...چی شده بیب؟» ا/ت:«عادت شدم...» (متیو قرمز شد و اروم لبخندی زد) «خب؟ دلت رو ماساژ بدم؟!» ا/ت:«پدمون تموم شده...» (متیو چشماش باز شد و سریع رفت و پیراهنش رو پوشید و رو به ا/ت گفت) «قشنگم همینجا بمون الان برمیگردم...» (متیو رفت و بعد ده دقیقه برگشت خونه و جلوی ا/ت زانو زد و خوراکی و پد هارو گذاشت کنارش) (ا/ت هم رفت بالا و پاش رو گذاشت و اومد پایین) متیو:«خوبی خوشگلم؟ بیا روی پاهام...» (ا/ت رفت روی پای متیو نشست و سرش رو توی سینه ی متیو قایم کرد...) ا/ت«دلم درد میکنه بیبی...» (متیو بدون حرف کمر و دل ا/ت رو ماساژ داد و اروم گردنش رو بوسید و اینطور شد که اشتی کردن...)
خب... چطور شده؟! امیدوارم خوشتون اومده باشه... دوستتون دارم💚😉
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
follow for more baby💚🐍
۲۹.۴k
۳۰ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.