تکپارتی جنی و تهیونگ درخواستی به عنوان دوست پسرش
تکپارتی جنی و تهیونگ #درخواستی#به عنوان دوست پسرش
از زبان جنی
امشب تهیونگ از سربازی برمیگرده و بهم پیام داد که برم خونش و منم به سمت خونه ی تهیونگ حرکت کردم و کلید رو انداختم و واردش شدم و روی کاناپه نشستم تا بیاد و دوباره بهم پیام داد که منتظر نمون و برو بخواب و به سمت تخت حرکت کردم و دراز کشیدم و چون لباسم خیلی باز بود سردم شده بود و پتو رو روی خودم کشیدم و نفهمیدم کی خوابم برد
از زبان تهیونگ
امشب ساعت ۹ رفته بودم خونه و خوشحال بودم که جنی اومده خونم و کلید رو انداختم و وارد خونه شدم و دیدم همه جا تاریکه و رفتم تو اتاق دیدم جنی روی تختم خوابش برده لباسامو عوض کردم و رو تختم کنارش دراز کشیدم و از پشت بغلش کردم و تو صورتش نگاه کردم و از دلتنگیش لبای داغشو رو بوسیدم و شروع کردم به بوسیدن لب هاش
از زبان جنی
با احساس چیزی روی لبام بیدار شدم و دیدم تهیونگ داره لبام رو میبوسه و منم همراهیش کردم و از هم جدا شدیم و همدیگه رو محکم بغل کرده بودیم
_نمی دونی چقدر دلم برات تنگ شده بود
+تهیونگ خوشحالم که اومدی
_من بیشتر
+چیزی خوردی ؟
_نه
+من میرم یه چیزی درست کنم
_نمیخواد ....
و وسط حرفش پرید
+خودتم بکشی من میرم
داشتم غذا درست میکردم و حس کرد چیزی از پشت بغلم کرده برگشتم دیدم تهیونگه و رفت رو مبل نشست و با چشمای خمار به دیوار زول زده بود و گفتم
+وایی تهیونگ
_هومم
+تو خیلی یخی تا غذا آماده میشه برو دوش آب گرم بگیر
_باشه
زیر گاز رو خاموش کردم و تا تهیونگ از حموم بیاد غذا رو گذاشتم رو بخار و تهیونگ گفت
_جنی یه لحظه بیا
+اومدم
_توهم باید باهام بیای
و جنی رو یهو تو حموم میاره و جنی رو لخت میکنه و تهیونگ دوش رو باز میکنه و باهم میزند زیر آب گرم و تهیونگ از دیدن بدن جنی تحریک میشه و میگه
_ بیایه کاری کنیم
+چه کاری
_این کار رو
و اهم ... اهم🔞😈
بای بای ♥️
از زبان جنی
امشب تهیونگ از سربازی برمیگرده و بهم پیام داد که برم خونش و منم به سمت خونه ی تهیونگ حرکت کردم و کلید رو انداختم و واردش شدم و روی کاناپه نشستم تا بیاد و دوباره بهم پیام داد که منتظر نمون و برو بخواب و به سمت تخت حرکت کردم و دراز کشیدم و چون لباسم خیلی باز بود سردم شده بود و پتو رو روی خودم کشیدم و نفهمیدم کی خوابم برد
از زبان تهیونگ
امشب ساعت ۹ رفته بودم خونه و خوشحال بودم که جنی اومده خونم و کلید رو انداختم و وارد خونه شدم و دیدم همه جا تاریکه و رفتم تو اتاق دیدم جنی روی تختم خوابش برده لباسامو عوض کردم و رو تختم کنارش دراز کشیدم و از پشت بغلش کردم و تو صورتش نگاه کردم و از دلتنگیش لبای داغشو رو بوسیدم و شروع کردم به بوسیدن لب هاش
از زبان جنی
با احساس چیزی روی لبام بیدار شدم و دیدم تهیونگ داره لبام رو میبوسه و منم همراهیش کردم و از هم جدا شدیم و همدیگه رو محکم بغل کرده بودیم
_نمی دونی چقدر دلم برات تنگ شده بود
+تهیونگ خوشحالم که اومدی
_من بیشتر
+چیزی خوردی ؟
_نه
+من میرم یه چیزی درست کنم
_نمیخواد ....
و وسط حرفش پرید
+خودتم بکشی من میرم
داشتم غذا درست میکردم و حس کرد چیزی از پشت بغلم کرده برگشتم دیدم تهیونگه و رفت رو مبل نشست و با چشمای خمار به دیوار زول زده بود و گفتم
+وایی تهیونگ
_هومم
+تو خیلی یخی تا غذا آماده میشه برو دوش آب گرم بگیر
_باشه
زیر گاز رو خاموش کردم و تا تهیونگ از حموم بیاد غذا رو گذاشتم رو بخار و تهیونگ گفت
_جنی یه لحظه بیا
+اومدم
_توهم باید باهام بیای
و جنی رو یهو تو حموم میاره و جنی رو لخت میکنه و تهیونگ دوش رو باز میکنه و باهم میزند زیر آب گرم و تهیونگ از دیدن بدن جنی تحریک میشه و میگه
_ بیایه کاری کنیم
+چه کاری
_این کار رو
و اهم ... اهم🔞😈
بای بای ♥️
۵.۱k
۰۶ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.