فیک ۱
لونا
صبح که بیدار شدم با قیافه کیوت کوک مواجع شدم کوک خیلی کیوت بود فقط پیشه من
کوک هیچ وقت بهم نمیگه شغلش چی
ولی برام مهم نبود
امروز یه معموریت داشتم کوک از شغله منم خبر نداشت
بلند شدم رفتم 🚾 بعد لباس پوشیدم رفتم پایین که صبحانه درست کنم
بعد از چند دقیقه دستی دورکمر اومد فهمیدم که کوک هست
دمه گوشم گفت
-بیبی من داره چیکار میکنه (صدای خودتون میدونین
+بیبیت داره صبحونه درست میکنه (خنده
کوک
صبح که بیدار شدم دیدم لونا نیست رفتم 🚾 لباس پوشیدم
بیاید امروز میرفتم شرکت بهم گفته بودن که یه زن میخواد منشی بشه
رفتم پایین دیدم لونا داره صحبونه دزست میکنه رفتم بهش گفتم (همون حرفارو زد
صبحونه خوردم رفتم شرکت
دیدم دستیارم داره میاد لباسش
هم خونی هست رفتم پیش گفتم چی شده گفت
/ارباب یکی از بادیگارد ها زخمی اومده شرکت
-ببرش پیشه نامجون
/چشم ارباب
-ویو رفتم داخله دفترم نشستم تا مدارک لونا برسی کنم خیلی
عجیب هست هیچی داخله مدارکش نیست
هم از اتفاق امروز عصبی بودم هم از مدارک لونا
بلند شدم رفتم پیشه نامجون داشت زخم بادیگاردو پانسمان میکرد رفتم کنارش نشستم
نامجون یکی از افراد شرکت بود هم دوسته صمیمی بود
بعد که تموم شد کارش
بهش درمورد لونا گفتم
-نامی چیکار کنم
(نمیدونم شاید ……
شرط
حمایت
لایک۲۹
۴فالور
صبح که بیدار شدم با قیافه کیوت کوک مواجع شدم کوک خیلی کیوت بود فقط پیشه من
کوک هیچ وقت بهم نمیگه شغلش چی
ولی برام مهم نبود
امروز یه معموریت داشتم کوک از شغله منم خبر نداشت
بلند شدم رفتم 🚾 بعد لباس پوشیدم رفتم پایین که صبحانه درست کنم
بعد از چند دقیقه دستی دورکمر اومد فهمیدم که کوک هست
دمه گوشم گفت
-بیبی من داره چیکار میکنه (صدای خودتون میدونین
+بیبیت داره صبحونه درست میکنه (خنده
کوک
صبح که بیدار شدم دیدم لونا نیست رفتم 🚾 لباس پوشیدم
بیاید امروز میرفتم شرکت بهم گفته بودن که یه زن میخواد منشی بشه
رفتم پایین دیدم لونا داره صحبونه دزست میکنه رفتم بهش گفتم (همون حرفارو زد
صبحونه خوردم رفتم شرکت
دیدم دستیارم داره میاد لباسش
هم خونی هست رفتم پیش گفتم چی شده گفت
/ارباب یکی از بادیگارد ها زخمی اومده شرکت
-ببرش پیشه نامجون
/چشم ارباب
-ویو رفتم داخله دفترم نشستم تا مدارک لونا برسی کنم خیلی
عجیب هست هیچی داخله مدارکش نیست
هم از اتفاق امروز عصبی بودم هم از مدارک لونا
بلند شدم رفتم پیشه نامجون داشت زخم بادیگاردو پانسمان میکرد رفتم کنارش نشستم
نامجون یکی از افراد شرکت بود هم دوسته صمیمی بود
بعد که تموم شد کارش
بهش درمورد لونا گفتم
-نامی چیکار کنم
(نمیدونم شاید ……
شرط
حمایت
لایک۲۹
۴فالور
۸.۱k
۱۲ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.