پارت 6
پارت 6
فلش بک به ا.ت تو شرکت
ویو ا.ت :
وقتی رسیدم شرکت همه بهم احترام میزاشتن. مستقیم رفتم تو دفترم که خانوم شیم اومد.
خانم شیم : خوش اومدین. میخواین گزارش دیروز رو بهتون بدم؟
_خانم شیم من استعفا دادم. از فردا شما اینجارو اداره میکنی.
خانم شیم : ولی من نمیتونم
_خوبم میتونی. حالا برو بیرون.
موقع جمع کردم وسیله ها یه پوشه عجیب غریب بین وسایل پیدا کردم که روش با ماژسک قرمز عدد 8 نوشته شده بود.
_خیلی عجیبه. این اینجا نبود. اگر هم بود چرا من ندیده بودمش؟
در رو قفل کردم تا کسی نیاد و چیزایی که تو پوشه بود رو خالی کردم رو میز. توش یه مشت کاغذ و مدارک بود ولی یه عکس توش بود. اون عکس من همراه پدر و مادرم بود. روی صورت مدر و مادرم با ماژیک قرمز× کشیده شده بود و دور صورت من دایره. لای کاغذارو گشتم. بازم عکس از پدرم و مادرم بود و یه ضبط. روی ضبط هم عدد 8 وجود داشت. ترس وجودم رو گرفته بود. چرا باید عکس پدر و مادرم تو این پوشه باشه؟ یعنی قاتلش اینجاست؟
صداهایی از بیرون شنیدم بره همین سریع برگه هارو گذتشتم تو پوشه و برداشتمش و رفتم سمت پنجره. دیدم آقای جانگ با هیونجین درگیر شده بره همین سریع اومدم پایین.
_خانم شیم بگو وسایلم رو بفرستن خونه خودم.
خانم شیم : بله خانوم.
سریع رفتم پایین.
پایان فلش بک
همونطوری که رو مبل نشسته بودم و ناخنامو میجویدم به پوشه آبی رنگی که روی میز بود زل زده بودم. یجورایی میترسیدم که بازش کنم. آروم پوشه رو برداشتم و خالیش کردم رو میز. عکسارو همراه ضبط برداشتم و رفتم تو اتاقم. هندزفریم رو زدم و ضبط رو پخش کردم...
فلش بک به ا.ت تو شرکت
ویو ا.ت :
وقتی رسیدم شرکت همه بهم احترام میزاشتن. مستقیم رفتم تو دفترم که خانوم شیم اومد.
خانم شیم : خوش اومدین. میخواین گزارش دیروز رو بهتون بدم؟
_خانم شیم من استعفا دادم. از فردا شما اینجارو اداره میکنی.
خانم شیم : ولی من نمیتونم
_خوبم میتونی. حالا برو بیرون.
موقع جمع کردم وسیله ها یه پوشه عجیب غریب بین وسایل پیدا کردم که روش با ماژسک قرمز عدد 8 نوشته شده بود.
_خیلی عجیبه. این اینجا نبود. اگر هم بود چرا من ندیده بودمش؟
در رو قفل کردم تا کسی نیاد و چیزایی که تو پوشه بود رو خالی کردم رو میز. توش یه مشت کاغذ و مدارک بود ولی یه عکس توش بود. اون عکس من همراه پدر و مادرم بود. روی صورت مدر و مادرم با ماژیک قرمز× کشیده شده بود و دور صورت من دایره. لای کاغذارو گشتم. بازم عکس از پدرم و مادرم بود و یه ضبط. روی ضبط هم عدد 8 وجود داشت. ترس وجودم رو گرفته بود. چرا باید عکس پدر و مادرم تو این پوشه باشه؟ یعنی قاتلش اینجاست؟
صداهایی از بیرون شنیدم بره همین سریع برگه هارو گذتشتم تو پوشه و برداشتمش و رفتم سمت پنجره. دیدم آقای جانگ با هیونجین درگیر شده بره همین سریع اومدم پایین.
_خانم شیم بگو وسایلم رو بفرستن خونه خودم.
خانم شیم : بله خانوم.
سریع رفتم پایین.
پایان فلش بک
همونطوری که رو مبل نشسته بودم و ناخنامو میجویدم به پوشه آبی رنگی که روی میز بود زل زده بودم. یجورایی میترسیدم که بازش کنم. آروم پوشه رو برداشتم و خالیش کردم رو میز. عکسارو همراه ضبط برداشتم و رفتم تو اتاقم. هندزفریم رو زدم و ضبط رو پخش کردم...
۳.۰k
۱۳ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.