عشق شیرین پارت ۲۵
جی هوپ:
با دیدنش تعجب کردم این اینجا چیکار میکرد
نایون؟
نایون:اوه اوه چقدر عصبی....یکم اروم باش
جی هوپ:شما اینجا چیکار مبکنید خانم لی نایون؟
نایون:برای اینکه باهات حرف زدم....با همون تکنیک قدیمیم ماشینم رو جلوی پارکینگ پارک کردم تا ببینمت
نیم نگاهی به ماشینم کرد و گفت:بازم BMW بازی؟
جی هوپ:پوووف خانم لی نایون چیکارم دارید؟
نایون:حرف بزنیم
جی هوم:راجب چی
نایون:راجب چیشو نمیدونم فقط میخوام حرف بزنیم
نبم نگاهی بهش کردم....هنوزم زیبا بود و هنه پسرا ارزوی داشتنش رو داشتن اما من .....
رفتم سمت ماشینم
جی هوپ:بزاربد برای یه وقت دیگه الان کار دارم
اومد و از دستم چسبید:جی هوپ....بسه دیگه این همه سال ازم فراری بودی بس نیس؟....گفتم که اون قضیه تقصیر من نبود
دستم رو از دستش بیرون گشیدم و گفتم:نایون من باید بمر بعدا حرف میزنیم
سرشو انداخت پایین و گفت:باشه هرچی تو بگی
رفت ماشینش رو برداشت و من خارح شدم
توی راه چند تا شیر به طعم های مختلف .....چون یونا دوست داشت
رفتم خونه
یونا:سلاام چطوری......مگه قحطی قراره بیاد این همه شیر خریدی؟
بغلش کردم و گفتم:قحطی که نه ولی قراره یه دختر خوشگل شبیه مامانش بیاد و باید تقویت شه
_دخترت نه و پسرم
سرشو بوسیدم و گفتم:هرچی تو بگی ولی باید تقویت شی تا دخترم تپل شه
با مشت ظریفش زد رو شکمم و گفت:عه باز که گفتی دختر
یعنی وقتی بغلش میکردم انگار تمام خستگی هام از بین میرفت
منم تا میتونستم بغلش کردم
_خب امروز مادر و دختر چیکار میکردید؟
یونا:هیچی حوصلمون سر رفته بود حتی حال نداشتیم شام درست کنیم
_مرسی واقعا
بهش نگاه کردم....نمیدونم چطور دلم اومده بود بزنمش؟
وقتی یادم میفتاد دندون هامو روی هم فشار میدادم
**
امروز با یونگبوک قرار داشتم
_سلام....من جانگ هوسوک هستم با اقای لی یونگبوک قرار ملاقات داشتیم؟
منشی چشم هاشو مثل سمور تنگ گرد و گفت:اقای.....جانگ؟اها بله بله بفرمایید
رفتم داخل
یونگبوک با دیدنم وایساد و باهم احوال پرسی کردیم بدبختانه نایون هم توی اتاق بود
_خب جناب یونگبوک چرا میحواستید منو ملاقات کنید؟
یونگبوک:میخواستم در مورد معامله حرف بزنیم
هووف این مرده زیادی زرنگ بود این معامله دو طرفش براش سود بود .....چی ازم میحواست
تو فکر بودم که با صدای نایون به خودم اومدم
نایون:کجا سیر میگنید جناب مهندس؟
_زمین
یونگبوک:خب حالا که حواست به من هست بریم سر اصل مطلب......دخترم میشه مارو تنها بزاری
نایون از اتاق خارج شد و یونگبوک با لبخند گفت:حاضرم تمام اموال و ثروتم رو بدم ولی قطره ایی از چشمش خارج نشه
درکش میکردم حس پدرانش رو....من خودم الان ۲ ماهه دچارش شدم .....اگه روزی جوجه ی منم گریه کنه زمین و زمان و بهم میریزم
با لبخند گفتم _درکتون میکنم
یهو یونگبوک با مشت کوبید روی میز و گفت:پس چطور به خودت اجازه دادی تموم مدت که باهم هم دانشگاهی بودید احساس دخترم رو نادیده بگیری و من شاهد تک تک گریه کردن هاش بشم؟
هاج و واج نگاش میکردم....
_من....من متوجه نمیشم
یونگبوک:متوحه نمیشی؟یعنی توی تمام این مدت نفهمیدی حس دخترم نایون رو؟
جی هوپ:جناب یونگبوک من واقعا اطلاعی ندارم این جس یک طرفه بود و من مقصر نیستم
یونگبوک:نایون دختری هس که هرپسری عاشقش میشه ولی تو ازارش دادی
_مگه من با دخترت پدرکشتگی دارم که ازارش بدم؟
یونگبوک:نه ولی ناشی از یک عقده پسر جوان هس
دیگه تحملم تموم شد و مشتم رو گره زدم
_احترامتون واجبه ولی اجازه نمیدم.....
یونگبوک:من از کسی اجازه نمیگیرم پس بشین سرجات پسر جوان
پوف بلندی کشیدم و گفتم:از من چی میخواید؟
یونگبوک:یهت یه عالمه ثروت میدم جوری که زبون زد مردم بشی
پوزخند زدم ک گفتم: و در عوض؟
یونگبوک:در عوض چیزی رو که دخترم میخواد رو بهش بدی
_دختر شما چی میخواد؟
یونگبوک:تورو
خنده ی بلندی کردم و گفتم:یعنی الان منو برای دخترت میحوای؟
یونگبوک:یه جورایی
دیگه جوش اوردم و روبه روش وایسادم
_جناب یونگبوک من زن دارم زنمم حیلی دوست دارم محض اطلاع بچم هم تو راهه و اونم دوست دارم
یونگبوک اصات از حرفم تعجب نکرد و ریلکس گفت:زنتو طلاق بده
دیگه جوش اوردم مرتیکه داشت برای زندگیم دستور میداد
_من زن و یچمم و با هزار تا مال و ثروت تو و تمام دم و دستگاه های تو عوض نمیکنم روز خوش
با هصبانیت رفتم بیرون جوری با سرعت ماشین رو روندم که نفهمیدم کی رسیدم
ادامه در پارت بعدی
با دیدنش تعجب کردم این اینجا چیکار میکرد
نایون؟
نایون:اوه اوه چقدر عصبی....یکم اروم باش
جی هوپ:شما اینجا چیکار مبکنید خانم لی نایون؟
نایون:برای اینکه باهات حرف زدم....با همون تکنیک قدیمیم ماشینم رو جلوی پارکینگ پارک کردم تا ببینمت
نیم نگاهی به ماشینم کرد و گفت:بازم BMW بازی؟
جی هوپ:پوووف خانم لی نایون چیکارم دارید؟
نایون:حرف بزنیم
جی هوم:راجب چی
نایون:راجب چیشو نمیدونم فقط میخوام حرف بزنیم
نبم نگاهی بهش کردم....هنوزم زیبا بود و هنه پسرا ارزوی داشتنش رو داشتن اما من .....
رفتم سمت ماشینم
جی هوپ:بزاربد برای یه وقت دیگه الان کار دارم
اومد و از دستم چسبید:جی هوپ....بسه دیگه این همه سال ازم فراری بودی بس نیس؟....گفتم که اون قضیه تقصیر من نبود
دستم رو از دستش بیرون گشیدم و گفتم:نایون من باید بمر بعدا حرف میزنیم
سرشو انداخت پایین و گفت:باشه هرچی تو بگی
رفت ماشینش رو برداشت و من خارح شدم
توی راه چند تا شیر به طعم های مختلف .....چون یونا دوست داشت
رفتم خونه
یونا:سلاام چطوری......مگه قحطی قراره بیاد این همه شیر خریدی؟
بغلش کردم و گفتم:قحطی که نه ولی قراره یه دختر خوشگل شبیه مامانش بیاد و باید تقویت شه
_دخترت نه و پسرم
سرشو بوسیدم و گفتم:هرچی تو بگی ولی باید تقویت شی تا دخترم تپل شه
با مشت ظریفش زد رو شکمم و گفت:عه باز که گفتی دختر
یعنی وقتی بغلش میکردم انگار تمام خستگی هام از بین میرفت
منم تا میتونستم بغلش کردم
_خب امروز مادر و دختر چیکار میکردید؟
یونا:هیچی حوصلمون سر رفته بود حتی حال نداشتیم شام درست کنیم
_مرسی واقعا
بهش نگاه کردم....نمیدونم چطور دلم اومده بود بزنمش؟
وقتی یادم میفتاد دندون هامو روی هم فشار میدادم
**
امروز با یونگبوک قرار داشتم
_سلام....من جانگ هوسوک هستم با اقای لی یونگبوک قرار ملاقات داشتیم؟
منشی چشم هاشو مثل سمور تنگ گرد و گفت:اقای.....جانگ؟اها بله بله بفرمایید
رفتم داخل
یونگبوک با دیدنم وایساد و باهم احوال پرسی کردیم بدبختانه نایون هم توی اتاق بود
_خب جناب یونگبوک چرا میحواستید منو ملاقات کنید؟
یونگبوک:میخواستم در مورد معامله حرف بزنیم
هووف این مرده زیادی زرنگ بود این معامله دو طرفش براش سود بود .....چی ازم میحواست
تو فکر بودم که با صدای نایون به خودم اومدم
نایون:کجا سیر میگنید جناب مهندس؟
_زمین
یونگبوک:خب حالا که حواست به من هست بریم سر اصل مطلب......دخترم میشه مارو تنها بزاری
نایون از اتاق خارج شد و یونگبوک با لبخند گفت:حاضرم تمام اموال و ثروتم رو بدم ولی قطره ایی از چشمش خارج نشه
درکش میکردم حس پدرانش رو....من خودم الان ۲ ماهه دچارش شدم .....اگه روزی جوجه ی منم گریه کنه زمین و زمان و بهم میریزم
با لبخند گفتم _درکتون میکنم
یهو یونگبوک با مشت کوبید روی میز و گفت:پس چطور به خودت اجازه دادی تموم مدت که باهم هم دانشگاهی بودید احساس دخترم رو نادیده بگیری و من شاهد تک تک گریه کردن هاش بشم؟
هاج و واج نگاش میکردم....
_من....من متوجه نمیشم
یونگبوک:متوحه نمیشی؟یعنی توی تمام این مدت نفهمیدی حس دخترم نایون رو؟
جی هوپ:جناب یونگبوک من واقعا اطلاعی ندارم این جس یک طرفه بود و من مقصر نیستم
یونگبوک:نایون دختری هس که هرپسری عاشقش میشه ولی تو ازارش دادی
_مگه من با دخترت پدرکشتگی دارم که ازارش بدم؟
یونگبوک:نه ولی ناشی از یک عقده پسر جوان هس
دیگه تحملم تموم شد و مشتم رو گره زدم
_احترامتون واجبه ولی اجازه نمیدم.....
یونگبوک:من از کسی اجازه نمیگیرم پس بشین سرجات پسر جوان
پوف بلندی کشیدم و گفتم:از من چی میخواید؟
یونگبوک:یهت یه عالمه ثروت میدم جوری که زبون زد مردم بشی
پوزخند زدم ک گفتم: و در عوض؟
یونگبوک:در عوض چیزی رو که دخترم میخواد رو بهش بدی
_دختر شما چی میخواد؟
یونگبوک:تورو
خنده ی بلندی کردم و گفتم:یعنی الان منو برای دخترت میحوای؟
یونگبوک:یه جورایی
دیگه جوش اوردم و روبه روش وایسادم
_جناب یونگبوک من زن دارم زنمم حیلی دوست دارم محض اطلاع بچم هم تو راهه و اونم دوست دارم
یونگبوک اصات از حرفم تعجب نکرد و ریلکس گفت:زنتو طلاق بده
دیگه جوش اوردم مرتیکه داشت برای زندگیم دستور میداد
_من زن و یچمم و با هزار تا مال و ثروت تو و تمام دم و دستگاه های تو عوض نمیکنم روز خوش
با هصبانیت رفتم بیرون جوری با سرعت ماشین رو روندم که نفهمیدم کی رسیدم
ادامه در پارت بعدی
۴.۹k
۲۱ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.