عشق شیرین پارت ۲۴
یونا:
دلشوره داشتم....جی هوپ جرا اینموقع شب گذاشته و رفته؟
با یجی تلفنی یکم حرف زدم که اروم گرفتم
کم کم خوابم گرفت و خوابیدم
***
از خواب پریدم....گلوم میسوخت....این دیگه جه خواب مضخرفی بود؟
دلشوره گرفتم به ساعت نگاه کردم ...۲ نصف شب بود و جی هوپ هنوز نیومده بود
رفتم بیرون تا اب بخورم
فقط دوتا هالوژن اشپزخونه روشن بود رفتم بطری رو چسبوندم به لبم تا بخورم
_یونا
ترسیدم و بطری از دستم افتاد و به هزار تیکه تبدیل شد
جی هوپ:نترس یونا....جی هوپم
جی هوپ چراغ اشپزخونه رو روشن کرد چشمم رو میزد دستم رو جلوی چشمم نگه داشتم
یونا:چرا اینجوری میای تو تاریکی؟
انگار هول کرده بود که گفت:دیر اومدم نخواستم بیدار شی روی کاناپه دراز کشیدم
خواستم به جلو قدم بردارم که با فریاد جی هوپ وایسادم
جی هوپ:نیا جلو....پاهات لخ*ته جلوت پر از خورده شیشه هس
بعد رفت بیرون و یه جفت دمپایی پوشید و اومد داخل
منو از روی زانو هام بلند کرد و برد اتاق و روی تخت گذاشت
جی هوپ:وایسا....خورده شیشه ها پریدن روی ساق پات....زخمی شدی
رفت بیرون و با چند پنبه ی حیس اومد و بعد چسب زخم زد
من چشامو بسته بودم
بعد با دستاش روی زخمم رو نوازش میکرد که یهو ساق پام رو بوسید تعجب کردم...این کسی که الان ساق پامو بوسید اون جی هوپ مغرور بود؟
اومد بالا و نگام کرد
یهو لب هاشو محکم روی ل*ب هام گذاشت اینبار اروم بود
و مثل قبل با خشونت انجام نمیداد
یه جورایی انگار با مادر فسقلیش داشت با عشق برخورد میکرد
اما....بازم نگفت دوستت دارم
****
چشامو باز کردم جی هوپ کنارم نبود
یه لحظه احساس کردم که عروسکش هستم....و منو دوست نداره...
از اتاق رفتم بیرون
جی هوپ توی اشپزخونه بود و داشت به دور خودش میچرخید یه صبحونه مفصل اماده کرده بود ....واقعا زود قضاوت کردم
به کانتر اشپزخونه تکیه دادم
چشمش به من افتاد و گفت:صبحت بخیر خوشگل خانم
_صبح بخیر
چه خوشحال بود....معلومه باید خوشحال باشه پروو خان
با شلوار ورزشی و و یه دوبند مشکی که پوشیده بود تموم عضله هاش دیده میشد
&&***&&
جی هوپ:
ذهنم اشفته بود....عصبی بودم و هیچ کاری ازم برنمیومد
هزار تا سوال داشتم ولی هیچ جوابی نداشتم.....اصلا چرا من با اون آدم شریک شدم؟
طمع ساخت مرکز خرید....هووف مغزم دیگه نمیکشه
کاش زندگی بی دغدغه داشتم
کاش از بچگی اعتمادم رو از دست نمیدادم
کاش یونا....
یونا؟
اصلا داره چیکار میکنه؟
بهش زنگ زدم و حالش و پرسیدم و خوشبختانه هم فسقل بابا و هم یونا خانوم خوشگل حالشون خوب بود
منشی:اقای جانگ هوسوک....جناب اقای یونگبوک (توی معرفی گفته بودم قراره وسطای داستان بیاد و همه چی بهم میریزه)تماس گرفتن و گفتن مایل هستن شمارو ببین
_مایلن؟هه...ساعت چند؟
منشی:ساعت ۵
_نگفتن چکار دارن؟
منشی:نه متاسفانه
_بهشون بگید من ساعت ۵ کار دارم و یه ساعت دیگه هماهنگ کنید
منشی:چشم
گوشی رو قطع کردم
لی یونگبوک؟لی نایون
لی نایون همکلاسی دانشگاهم بود...دختر زیبا و یکی یدونه ی لی یونگبوک
هیجوقت به نایون توجه نمیکردم....همیشه سعی داشت توی دانشگاه نزدیکم بشه ولی همه ی در هارو بسته بودم
خیلی وقتا توی پارکینگ دانشگاه میدیدمش
ماشینش رو از عمد جوری پارک میکرد تا من نتونم از دانشگاه خارج شم و منتظر اون بمونم و اون با بهانه ایی با من حرف بزنه
هووف اعصابم یهم ریخته بود کتم رو برداشتم
رفتم بیرون
منشی:جناب جانگ....من قرار ملاقات رو با جناب یونگبوک کی فیکس کنم؟
_یعدا میگم
رفتم بیرون داشتم از پارکینگ شزکت خارج میشدم که دیوم یه ماشین پارک کرده
اخه کدوم احمقی جلوی پارکینک شرکت پارک میکنه؟نگهبان هم نبود
با عصبانیت بوق زدم
دیدم فایده نداره که پیاده شدم و رفتم سمت ماشین لکسوس سیاه رانندش یه زن بود
رفتم سمت راننده و زدم به شیشه
سرش رو برگردوند که تعجب کردم....باز پیداش شد
در ماشیم رو باز کرد و پیاده شد
ادامه در پارت بعدی
خب خب....نظر بدید ببینم....اخرش چی میشه؟یونا و جی هوپ چی میشن؟
نایون کیه؟واقعا عاشقه؟یا نقشس؟
دلشوره داشتم....جی هوپ جرا اینموقع شب گذاشته و رفته؟
با یجی تلفنی یکم حرف زدم که اروم گرفتم
کم کم خوابم گرفت و خوابیدم
***
از خواب پریدم....گلوم میسوخت....این دیگه جه خواب مضخرفی بود؟
دلشوره گرفتم به ساعت نگاه کردم ...۲ نصف شب بود و جی هوپ هنوز نیومده بود
رفتم بیرون تا اب بخورم
فقط دوتا هالوژن اشپزخونه روشن بود رفتم بطری رو چسبوندم به لبم تا بخورم
_یونا
ترسیدم و بطری از دستم افتاد و به هزار تیکه تبدیل شد
جی هوپ:نترس یونا....جی هوپم
جی هوپ چراغ اشپزخونه رو روشن کرد چشمم رو میزد دستم رو جلوی چشمم نگه داشتم
یونا:چرا اینجوری میای تو تاریکی؟
انگار هول کرده بود که گفت:دیر اومدم نخواستم بیدار شی روی کاناپه دراز کشیدم
خواستم به جلو قدم بردارم که با فریاد جی هوپ وایسادم
جی هوپ:نیا جلو....پاهات لخ*ته جلوت پر از خورده شیشه هس
بعد رفت بیرون و یه جفت دمپایی پوشید و اومد داخل
منو از روی زانو هام بلند کرد و برد اتاق و روی تخت گذاشت
جی هوپ:وایسا....خورده شیشه ها پریدن روی ساق پات....زخمی شدی
رفت بیرون و با چند پنبه ی حیس اومد و بعد چسب زخم زد
من چشامو بسته بودم
بعد با دستاش روی زخمم رو نوازش میکرد که یهو ساق پام رو بوسید تعجب کردم...این کسی که الان ساق پامو بوسید اون جی هوپ مغرور بود؟
اومد بالا و نگام کرد
یهو لب هاشو محکم روی ل*ب هام گذاشت اینبار اروم بود
و مثل قبل با خشونت انجام نمیداد
یه جورایی انگار با مادر فسقلیش داشت با عشق برخورد میکرد
اما....بازم نگفت دوستت دارم
****
چشامو باز کردم جی هوپ کنارم نبود
یه لحظه احساس کردم که عروسکش هستم....و منو دوست نداره...
از اتاق رفتم بیرون
جی هوپ توی اشپزخونه بود و داشت به دور خودش میچرخید یه صبحونه مفصل اماده کرده بود ....واقعا زود قضاوت کردم
به کانتر اشپزخونه تکیه دادم
چشمش به من افتاد و گفت:صبحت بخیر خوشگل خانم
_صبح بخیر
چه خوشحال بود....معلومه باید خوشحال باشه پروو خان
با شلوار ورزشی و و یه دوبند مشکی که پوشیده بود تموم عضله هاش دیده میشد
&&***&&
جی هوپ:
ذهنم اشفته بود....عصبی بودم و هیچ کاری ازم برنمیومد
هزار تا سوال داشتم ولی هیچ جوابی نداشتم.....اصلا چرا من با اون آدم شریک شدم؟
طمع ساخت مرکز خرید....هووف مغزم دیگه نمیکشه
کاش زندگی بی دغدغه داشتم
کاش از بچگی اعتمادم رو از دست نمیدادم
کاش یونا....
یونا؟
اصلا داره چیکار میکنه؟
بهش زنگ زدم و حالش و پرسیدم و خوشبختانه هم فسقل بابا و هم یونا خانوم خوشگل حالشون خوب بود
منشی:اقای جانگ هوسوک....جناب اقای یونگبوک (توی معرفی گفته بودم قراره وسطای داستان بیاد و همه چی بهم میریزه)تماس گرفتن و گفتن مایل هستن شمارو ببین
_مایلن؟هه...ساعت چند؟
منشی:ساعت ۵
_نگفتن چکار دارن؟
منشی:نه متاسفانه
_بهشون بگید من ساعت ۵ کار دارم و یه ساعت دیگه هماهنگ کنید
منشی:چشم
گوشی رو قطع کردم
لی یونگبوک؟لی نایون
لی نایون همکلاسی دانشگاهم بود...دختر زیبا و یکی یدونه ی لی یونگبوک
هیجوقت به نایون توجه نمیکردم....همیشه سعی داشت توی دانشگاه نزدیکم بشه ولی همه ی در هارو بسته بودم
خیلی وقتا توی پارکینگ دانشگاه میدیدمش
ماشینش رو از عمد جوری پارک میکرد تا من نتونم از دانشگاه خارج شم و منتظر اون بمونم و اون با بهانه ایی با من حرف بزنه
هووف اعصابم یهم ریخته بود کتم رو برداشتم
رفتم بیرون
منشی:جناب جانگ....من قرار ملاقات رو با جناب یونگبوک کی فیکس کنم؟
_یعدا میگم
رفتم بیرون داشتم از پارکینگ شزکت خارج میشدم که دیوم یه ماشین پارک کرده
اخه کدوم احمقی جلوی پارکینک شرکت پارک میکنه؟نگهبان هم نبود
با عصبانیت بوق زدم
دیدم فایده نداره که پیاده شدم و رفتم سمت ماشین لکسوس سیاه رانندش یه زن بود
رفتم سمت راننده و زدم به شیشه
سرش رو برگردوند که تعجب کردم....باز پیداش شد
در ماشیم رو باز کرد و پیاده شد
ادامه در پارت بعدی
خب خب....نظر بدید ببینم....اخرش چی میشه؟یونا و جی هوپ چی میشن؟
نایون کیه؟واقعا عاشقه؟یا نقشس؟
۴.۷k
۲۰ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.