Fic:are you ghost??part7
ویو کوک: خدا خدا میکردم که بتونم نجاتش بدم وقتی مرگشو دیدم فهمیدم دوسش دارم اگه بمیره هیچوقت خودمو نمیبخشم
چشمامو بستم و خواستم زمانو برگردونم....
چشمامو باز کردم که یهو لیسا رو دیدم
لیسا: اگه من بمیرم حالت خوب میشه مگه نه؟(زمان برگشت به عقب و جملشو دوباره تکرار کرد)
ویو کوک: سریع دویدم سمتش و کشیدم سمت خودم
لیسا: چیکار میکنی؟؟؟ هااا میخوام حالتو خوب کنم دیگه
کوک: لیسا میدونمدلتو بدجور شکستم و الان دلت میخواد بمیری ولی من دوست دارم
لیسا: واقعا فکر میکنی حرفتو باور میکنم؟ تو میخواستی منو بکشی چطور دوسم داری
کوک: بیا بریمخونه دربارش حرف میزنیم
ویو لیسا: خواستم حرف بزنم که براید استایل بغلم کرد و بردم تو ماشین
لیسا: جون....
کوک: هیششش ساکت باش میریم خونه دربارش صحبت میکنیم
کوک: رسیدیم پیاده شو
لیسا: پیاده شدم و رفتم داخل خونه کوکم داشت پشت سرممیومد
کوک: خوابت میاد؟؟
لیسا: اره
کوک: بیا بریم بخوابیم
براید استایل بغلم کرد و گذاشتم رو تخت
کوک: لیسا لطفا اتفاقای امروزو فراموش کن بیا مثل قبل عاشق هم باشیم
لیسا: جونگ کوک حتی اتفاقای امروزم فراموش کنم تو یه قاتلی
کوک: نه من نیستم
لیسا: پس کیه
کوک: نمیدونم ولی خواستم خودمو جای اون بزنم تا اذیت شی
لیسا: چطور بهت اعتماد کنم
کوک: نمیدونم
لیسا: ج....
کوک: هیشش دیگه ساکت باش بیا بخوابیم کوچولو(بغلش کرد)
........
چشمامو بستم و خواستم زمانو برگردونم....
چشمامو باز کردم که یهو لیسا رو دیدم
لیسا: اگه من بمیرم حالت خوب میشه مگه نه؟(زمان برگشت به عقب و جملشو دوباره تکرار کرد)
ویو کوک: سریع دویدم سمتش و کشیدم سمت خودم
لیسا: چیکار میکنی؟؟؟ هااا میخوام حالتو خوب کنم دیگه
کوک: لیسا میدونمدلتو بدجور شکستم و الان دلت میخواد بمیری ولی من دوست دارم
لیسا: واقعا فکر میکنی حرفتو باور میکنم؟ تو میخواستی منو بکشی چطور دوسم داری
کوک: بیا بریمخونه دربارش حرف میزنیم
ویو لیسا: خواستم حرف بزنم که براید استایل بغلم کرد و بردم تو ماشین
لیسا: جون....
کوک: هیششش ساکت باش میریم خونه دربارش صحبت میکنیم
کوک: رسیدیم پیاده شو
لیسا: پیاده شدم و رفتم داخل خونه کوکم داشت پشت سرممیومد
کوک: خوابت میاد؟؟
لیسا: اره
کوک: بیا بریم بخوابیم
براید استایل بغلم کرد و گذاشتم رو تخت
کوک: لیسا لطفا اتفاقای امروزو فراموش کن بیا مثل قبل عاشق هم باشیم
لیسا: جونگ کوک حتی اتفاقای امروزم فراموش کنم تو یه قاتلی
کوک: نه من نیستم
لیسا: پس کیه
کوک: نمیدونم ولی خواستم خودمو جای اون بزنم تا اذیت شی
لیسا: چطور بهت اعتماد کنم
کوک: نمیدونم
لیسا: ج....
کوک: هیشش دیگه ساکت باش بیا بخوابیم کوچولو(بغلش کرد)
........
۹.۴k
۲۲ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.