𝗡𝗮𝗺𝗲: 𝘝𝘢𝘮𝘱𝘪𝘳𝘦♥️🩸
𝗡𝗮𝗺𝗲: #𝘝𝘢𝘮𝘱𝘪𝘳𝘦♥️🩸
#𝗣𝗮𝗿𝘁_𝟭𝟯𝟵
ا.ت: بهشون نگاه کردم و دیدم که یه مر.د جوون کنارشه .
اولش امیدوار بودم که دو.ست پسرش باشه اما اینطور نبود .
سارانگ مقابل پدر جونگکوک و پدر خودش با لبخند تعظیم کوتاهی کرد .
سعی کردم بهش نگاه نکنم اما اون خیلی ناباورانه با دیدنم لبخند دندون نمایی زد و اومد ب.غلم کرد ؟!
رسما خودم و پ..شمام ریخت .
سرشو روی شونه هام گذاشت و با ذوق ساختگی صداش گفت:
سارانگ: سلام ا.ت جونم .
لبخند فیکی زدم و جوری که خودش بشنوه کنار گوشش گفتم:
ا.ت: سلام گرگ بی طمع نیست !
و بعد لبخند پررنگی زدم ولی اون قبل اینکه از ب.غلم جدا بشه گفت:
سارانگ: من مثل تو نیستم خوشگلم .
این حرفش یعنی چی ؟
از ب.غلم جدا شد .
بعد اتمام احوال پرسیشون ، پدر سارانگ اون مر.دو پسر بزرگ خودش معرفی کرد و خواستن برن به جلسه برسن .
سارانگ رو به پدرش گفت: بابا لیست میزان سود سهام دو شرکت رو به منشی چوی دادم و تو جلسه براتون میاره .
پدر سارانگ هم ازش تشکر کرد .
همشون به طرف در ات..اق کنفرانس رفتن اما جونگکوک کنارم موند و گفت:
جونگکوک: فازای سارانگ قاطی کرده بود ؟
ا.ت: ایشش .. نمیدونم با.ز جی تو سرش می چرخه !
جونگکوک: به هر حا.ل اهمیت نده .
ا.ت: فعلا تو باید به جلسه برسی برو .
جونگکوک: با اینکه حوصلشو ندارم ولی باشه .
ا.ت: تک خندی زدم و گفتم: انگار مجبورت کردن .
جونگکوک: اوهوم یجورایی !
خواستم چیزی بگم که سارانگ جلومون سبز شد و با لبخند ضایعی گفت:
سارانگ: جونگکوک برو منتظرتن منم با ا.ت کار دارم .
جونگکوک سری به معنای باشه تکون داد .
ا.ت: جونگکوک ؟؟
سارانگ: هوم آره جانم مگه مشکلیه ؟
ا.ت: نوچی کردم و گفتم: مشکلی نیستا فقط شاید یه کوچولو ب.میری .
سارانگ دوباره لبخندی تحویلم داد و گفت: عادت داری خوشگلم !
این حرفاش یعنی چی ؟ چرا همش بهم تی..که میندازه ؟
جونگکوک قبل از اینکه بره گفت: ...
ادامه دارد..
#فیک_جونگکوک
#کپیممنوع!
#𝗣𝗮𝗿𝘁_𝟭𝟯𝟵
ا.ت: بهشون نگاه کردم و دیدم که یه مر.د جوون کنارشه .
اولش امیدوار بودم که دو.ست پسرش باشه اما اینطور نبود .
سارانگ مقابل پدر جونگکوک و پدر خودش با لبخند تعظیم کوتاهی کرد .
سعی کردم بهش نگاه نکنم اما اون خیلی ناباورانه با دیدنم لبخند دندون نمایی زد و اومد ب.غلم کرد ؟!
رسما خودم و پ..شمام ریخت .
سرشو روی شونه هام گذاشت و با ذوق ساختگی صداش گفت:
سارانگ: سلام ا.ت جونم .
لبخند فیکی زدم و جوری که خودش بشنوه کنار گوشش گفتم:
ا.ت: سلام گرگ بی طمع نیست !
و بعد لبخند پررنگی زدم ولی اون قبل اینکه از ب.غلم جدا بشه گفت:
سارانگ: من مثل تو نیستم خوشگلم .
این حرفش یعنی چی ؟
از ب.غلم جدا شد .
بعد اتمام احوال پرسیشون ، پدر سارانگ اون مر.دو پسر بزرگ خودش معرفی کرد و خواستن برن به جلسه برسن .
سارانگ رو به پدرش گفت: بابا لیست میزان سود سهام دو شرکت رو به منشی چوی دادم و تو جلسه براتون میاره .
پدر سارانگ هم ازش تشکر کرد .
همشون به طرف در ات..اق کنفرانس رفتن اما جونگکوک کنارم موند و گفت:
جونگکوک: فازای سارانگ قاطی کرده بود ؟
ا.ت: ایشش .. نمیدونم با.ز جی تو سرش می چرخه !
جونگکوک: به هر حا.ل اهمیت نده .
ا.ت: فعلا تو باید به جلسه برسی برو .
جونگکوک: با اینکه حوصلشو ندارم ولی باشه .
ا.ت: تک خندی زدم و گفتم: انگار مجبورت کردن .
جونگکوک: اوهوم یجورایی !
خواستم چیزی بگم که سارانگ جلومون سبز شد و با لبخند ضایعی گفت:
سارانگ: جونگکوک برو منتظرتن منم با ا.ت کار دارم .
جونگکوک سری به معنای باشه تکون داد .
ا.ت: جونگکوک ؟؟
سارانگ: هوم آره جانم مگه مشکلیه ؟
ا.ت: نوچی کردم و گفتم: مشکلی نیستا فقط شاید یه کوچولو ب.میری .
سارانگ دوباره لبخندی تحویلم داد و گفت: عادت داری خوشگلم !
این حرفاش یعنی چی ؟ چرا همش بهم تی..که میندازه ؟
جونگکوک قبل از اینکه بره گفت: ...
ادامه دارد..
#فیک_جونگکوک
#کپیممنوع!
۳.۱k
۲۶ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.