مسئول پخش غذای سوئیت فود پارت۳
رفتم تو اتاقم.
کمکم مشتریا رو دیدم که میومدن.
بعضیاشونم میرفتن سمت کافه ی اون لیسای عنتر.(معذرت)
پشت پنجره چشمتوچشم....فیضتوفیض بودیم که صدای یهچیزی توجهم رو جلب کرد.
دییدم بیرون.
+جییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییغ
یکی از مشتریا بود.
روی پنکیکش یه موش چندش گنده بود.
جونگکوک بیشور که نمیدونم الان برا چی فاز کمک کردن گرفته بودش، با صدای جیغ اون زنه ظرف بزرگ کیک خامهای دستش افتاد و ریخت رو سر همون زنه.
جنی: جونگکوکککککککک!*جیغ، عصبی*
از اون ور زنه همون طوریلشد و دستاشو دراز کرد چون روی چشاش کیک بود و نمیتونست چیزی رو ببینه.
ریوجین خواست بره کمکش. کارا هم همین طور.
ولی اون بیحواس با دستاش زد تو صورت ریوجین.
ریوجین: جیییییییییغ...آااااااییییییییییییییییییی*جیغ*
ریوجین به خامه حساسیت دارهههه.
خامه رفت تو دهنششششش.
من رفتم پیش ریجین که سعی کرد کل خامه رو از توی دهن و روی پوستش خارج کنه.
همچنان کارا داشت زنه رو جموجور میکرد. اون پسری هم که با دختره بود داشت کمکش میکرد.
ولی نمیتونستن جمش کنن.
جونگکوک و تهیونگ داشتن موش میگرفتن.
کافه رستورانم رو هوا بود.
از اون ور موشه از دست اون دو تا خنگ دستوپاچلفتی در رفت، رفت تو آشپزخونه.
منم همچنان دارم میزنم تو سر خودم.
همه آروم بودن چون منتظر بودیم ببینم قراره توی آشپزخونه چه اتفاقی بیوفته که سرآشپز ایم کوتوله، پرید بیرون.
سرآشپز ایم: موووووش....موششششش!*داد*
رزی: خدایا ببین یه موش کوچولو چیکار داره میکنه!*کلافه*
بلاخره با صد تا بدبختی جمش کردیم. مشتریامون هم چون بهمون اعتماد داشتن، قانع حرفامون شدن...
بنابراین اتفاق بدتری نیوفتاد. ولی من که میدونم این کار کدوم عفرینهایه!!!
بعد از اینکه همه رفتن، تقریبا ساعت 9:30 بود. و ما باید کارهای صبحانه رو جمع میکردیم و برای ناهار آماده میشدیم.
توی اون مدت زمان همه توی اتاق داشتیم اون اتفاق رو بررسی میکردیم.
من خیییییلی عصبی بودم.
جنی: من که میدونم اینا همش تقصیر اون لیسای بیهمهچیزِ بی کسوکارهِ مادر....
تهیونگ: جنی! مادر اون مادر منم هست.....درسته دیگه باهاش ارتباط خوبی ندارم، ولی هنوزم خواهرمه.....خواهشا بیشتر از اینم فوقش نده چون کمکم به خودت میرسه...
جنی: هوفففففففففففففف.*همون طور که روی صندلی نشسته سرشو به سمت میز کج کرد و با دستاش سرش و صورتش رو پوشوند.*
پارت بعدی:
۳۰ لایک
۳۵ کامنت
♡
کمکم مشتریا رو دیدم که میومدن.
بعضیاشونم میرفتن سمت کافه ی اون لیسای عنتر.(معذرت)
پشت پنجره چشمتوچشم....فیضتوفیض بودیم که صدای یهچیزی توجهم رو جلب کرد.
دییدم بیرون.
+جییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییغ
یکی از مشتریا بود.
روی پنکیکش یه موش چندش گنده بود.
جونگکوک بیشور که نمیدونم الان برا چی فاز کمک کردن گرفته بودش، با صدای جیغ اون زنه ظرف بزرگ کیک خامهای دستش افتاد و ریخت رو سر همون زنه.
جنی: جونگکوکککککککک!*جیغ، عصبی*
از اون ور زنه همون طوریلشد و دستاشو دراز کرد چون روی چشاش کیک بود و نمیتونست چیزی رو ببینه.
ریوجین خواست بره کمکش. کارا هم همین طور.
ولی اون بیحواس با دستاش زد تو صورت ریوجین.
ریوجین: جیییییییییغ...آااااااییییییییییییییییییی*جیغ*
ریوجین به خامه حساسیت دارهههه.
خامه رفت تو دهنششششش.
من رفتم پیش ریجین که سعی کرد کل خامه رو از توی دهن و روی پوستش خارج کنه.
همچنان کارا داشت زنه رو جموجور میکرد. اون پسری هم که با دختره بود داشت کمکش میکرد.
ولی نمیتونستن جمش کنن.
جونگکوک و تهیونگ داشتن موش میگرفتن.
کافه رستورانم رو هوا بود.
از اون ور موشه از دست اون دو تا خنگ دستوپاچلفتی در رفت، رفت تو آشپزخونه.
منم همچنان دارم میزنم تو سر خودم.
همه آروم بودن چون منتظر بودیم ببینم قراره توی آشپزخونه چه اتفاقی بیوفته که سرآشپز ایم کوتوله، پرید بیرون.
سرآشپز ایم: موووووش....موششششش!*داد*
رزی: خدایا ببین یه موش کوچولو چیکار داره میکنه!*کلافه*
بلاخره با صد تا بدبختی جمش کردیم. مشتریامون هم چون بهمون اعتماد داشتن، قانع حرفامون شدن...
بنابراین اتفاق بدتری نیوفتاد. ولی من که میدونم این کار کدوم عفرینهایه!!!
بعد از اینکه همه رفتن، تقریبا ساعت 9:30 بود. و ما باید کارهای صبحانه رو جمع میکردیم و برای ناهار آماده میشدیم.
توی اون مدت زمان همه توی اتاق داشتیم اون اتفاق رو بررسی میکردیم.
من خیییییلی عصبی بودم.
جنی: من که میدونم اینا همش تقصیر اون لیسای بیهمهچیزِ بی کسوکارهِ مادر....
تهیونگ: جنی! مادر اون مادر منم هست.....درسته دیگه باهاش ارتباط خوبی ندارم، ولی هنوزم خواهرمه.....خواهشا بیشتر از اینم فوقش نده چون کمکم به خودت میرسه...
جنی: هوفففففففففففففف.*همون طور که روی صندلی نشسته سرشو به سمت میز کج کرد و با دستاش سرش و صورتش رو پوشوند.*
پارت بعدی:
۳۰ لایک
۳۵ کامنت
♡
۱۰.۳k
۰۵ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.