فیک فرشته در باطن شیطانP⁴
جیمین: اولا زود باش به حالت اولت برگرد رفته خودشو زن کرده دوما مثل اینکه با بازی کردن جون ادما بهت خوش میگذره نه سوما نگران نباش به زودی تقاص کاراتو میدی چهارما پس چی فکر کردی من برای نجات همه انسان ها میرم نه فقط یکی بلکه همه ادما
پرش به قبل اینکه جیمین بیاد
(ویو جیمین)
تو شرکت بودم داشتم یه سری پرونده رو چک میکردم و امضا میکردم که یدفعه دوباره همون حس اومد سمتم
با این فکر که شاید دوباره همون دختره باشه که به کمک نیاز داره سریع رفتم از شرکت بیرون و سوار ماشین شدم
با تمان سرعت رفتم به همونجایی که اون دختره هست ولی عجیبه این مسیر که میره به خونه سوهو وای نکنه اونو گرفته ولی برای چی سریع ار ماشین پیاده شدم رفتم توی خونه دیدم داره اون دختررو با چاقو میزنه (وبله دیدیدن که چیشد پایان ویو جیمین)
سوهو: هی جیمین یواش تر بزار باهم بریم تو خودتم یه شیطانی بجای اینکه مردومو اذیت کنی نجاتشون میدی
جیمین: درسته نجات میدم ولی هرچیزی یه بهایی یا یه شرطی داره نمیتونی چیزیو که میخوای به راحتی بدست بیاری باید شرایطشم بپذیری
سوهو: اوکی من میکشم کنار تو میتونی وظیفتو انجام بدی ولی بدون شرط با این دختر جایی نمیری فهمیدی
جیمین: چرا نمیتونم تو هنوز منو دست کم گرفتی میتونم با یه بشکن بزنم تا از اینجا غیب بشم
سوهو: تو که میتونی با به بشکن غیب بشی یا بری جاهای دیگه چرا وقتی اینجا اومدی با ماشین اومدی میتونستی یه بشکن بزنی بیای اینجا
جیمین: چون دوست داشتم مشکلیه حوصله ندارم ماشینم یه جا باشه خودم یه جا تصمیم گرفتم با ماشین بیام که مجبور نباشم دوباره برم جای که ماشینم هست
سوهو:اوو باشه پس اقای پارک توکه شرطی برای این دختر نمیزاری باید اول بامن بجنگی که ببینیم کی برنده میشه اگه تو بردی میزارن دختررو ببری ولی اگه من بردم باید این دخترو بکشم فهمیدی
جیمین: اوکی
(ویو ات)
خیلی بدنم درد میکرد چشامو بزور باز کردم دیدم دونفر دارن باهم دعواو جنگ میکنن اون اون همون مردست که صبح دیدمش اینجا چکار میکنه که یدفعه روشو کرد به من یه لبخند زد این چشه چرا لبخند میزنه (از خداتم باشه که بهت لبخند میزنه😑😌)
عه چرا دست و پاهام بازه مگه بسته نبود(اطلاعی ندارم والا خواهرم 🤔🤷🏻) میخواستم بلند بشم که نتونستم وایستم رو پاهام سریع دستمو روی دیوار گذاشتم تا نیوفتم که یدفعه اون مرده بهم نگاه کرد حواس به اون عو*ضی نبود که میخواست بکشتش (داش مطمئنی میخواد بکشتش) نمیدونم چیشد که سریع پریدم جلوش و اون چیز به من خورد و بی هوش شدم
سوهو: اهه لعنتی این چرا پرید وسط
جیمین: هی دختر بیدار شو ببینم میگم سوهو چیزیش که نمیشه
سوهو:نه فقط فلج میشه
جیمین: چیییییییی
سوهو: شوخی کردم بابا والا معلوم نیست چی میشه شاید مشکل تنفسی پیدا کنه چون قدرتم درست خورد وسط قفسه سینش
جیمین: الان چکار کنم
سوهو: هیچی بشین چایی بخور اون دختر که برات مهم نیست پس بزار بمیره
جیمین: چی میگی تو من نمیتونم همینجا بشینم ببینم یکی داره جلوی چشمام جون میده فهمیدییییی(باداد) من میرم ببرمش بیمارستان بعدا همو میبینیم
براید بقلش کردم سریع رفتم سمت ماشینم......
خوب دوستان تا همینجا کافیه حمایت کنید امشب شاید اگه مشکلی پیش نیاد میزارم اوکی
پرش به قبل اینکه جیمین بیاد
(ویو جیمین)
تو شرکت بودم داشتم یه سری پرونده رو چک میکردم و امضا میکردم که یدفعه دوباره همون حس اومد سمتم
با این فکر که شاید دوباره همون دختره باشه که به کمک نیاز داره سریع رفتم از شرکت بیرون و سوار ماشین شدم
با تمان سرعت رفتم به همونجایی که اون دختره هست ولی عجیبه این مسیر که میره به خونه سوهو وای نکنه اونو گرفته ولی برای چی سریع ار ماشین پیاده شدم رفتم توی خونه دیدم داره اون دختررو با چاقو میزنه (وبله دیدیدن که چیشد پایان ویو جیمین)
سوهو: هی جیمین یواش تر بزار باهم بریم تو خودتم یه شیطانی بجای اینکه مردومو اذیت کنی نجاتشون میدی
جیمین: درسته نجات میدم ولی هرچیزی یه بهایی یا یه شرطی داره نمیتونی چیزیو که میخوای به راحتی بدست بیاری باید شرایطشم بپذیری
سوهو: اوکی من میکشم کنار تو میتونی وظیفتو انجام بدی ولی بدون شرط با این دختر جایی نمیری فهمیدی
جیمین: چرا نمیتونم تو هنوز منو دست کم گرفتی میتونم با یه بشکن بزنم تا از اینجا غیب بشم
سوهو: تو که میتونی با به بشکن غیب بشی یا بری جاهای دیگه چرا وقتی اینجا اومدی با ماشین اومدی میتونستی یه بشکن بزنی بیای اینجا
جیمین: چون دوست داشتم مشکلیه حوصله ندارم ماشینم یه جا باشه خودم یه جا تصمیم گرفتم با ماشین بیام که مجبور نباشم دوباره برم جای که ماشینم هست
سوهو:اوو باشه پس اقای پارک توکه شرطی برای این دختر نمیزاری باید اول بامن بجنگی که ببینیم کی برنده میشه اگه تو بردی میزارن دختررو ببری ولی اگه من بردم باید این دخترو بکشم فهمیدی
جیمین: اوکی
(ویو ات)
خیلی بدنم درد میکرد چشامو بزور باز کردم دیدم دونفر دارن باهم دعواو جنگ میکنن اون اون همون مردست که صبح دیدمش اینجا چکار میکنه که یدفعه روشو کرد به من یه لبخند زد این چشه چرا لبخند میزنه (از خداتم باشه که بهت لبخند میزنه😑😌)
عه چرا دست و پاهام بازه مگه بسته نبود(اطلاعی ندارم والا خواهرم 🤔🤷🏻) میخواستم بلند بشم که نتونستم وایستم رو پاهام سریع دستمو روی دیوار گذاشتم تا نیوفتم که یدفعه اون مرده بهم نگاه کرد حواس به اون عو*ضی نبود که میخواست بکشتش (داش مطمئنی میخواد بکشتش) نمیدونم چیشد که سریع پریدم جلوش و اون چیز به من خورد و بی هوش شدم
سوهو: اهه لعنتی این چرا پرید وسط
جیمین: هی دختر بیدار شو ببینم میگم سوهو چیزیش که نمیشه
سوهو:نه فقط فلج میشه
جیمین: چیییییییی
سوهو: شوخی کردم بابا والا معلوم نیست چی میشه شاید مشکل تنفسی پیدا کنه چون قدرتم درست خورد وسط قفسه سینش
جیمین: الان چکار کنم
سوهو: هیچی بشین چایی بخور اون دختر که برات مهم نیست پس بزار بمیره
جیمین: چی میگی تو من نمیتونم همینجا بشینم ببینم یکی داره جلوی چشمام جون میده فهمیدییییی(باداد) من میرم ببرمش بیمارستان بعدا همو میبینیم
براید بقلش کردم سریع رفتم سمت ماشینم......
خوب دوستان تا همینجا کافیه حمایت کنید امشب شاید اگه مشکلی پیش نیاد میزارم اوکی
۴.۳k
۰۶ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.