فیک فرشته در باطن شیطانP⁵
جیمین: چی میگی تو من نمیتونم همینجا بشینم ببینم یکی داره جلوی چشمام جون میده فهمیدییییی(باداد) من میرم ببرمش بیمارستان وای بعدا به خدمت هم میرسیم
براید بقلش کردم سریع رفتم سمت ماشینم در ماشینو باز کردم گذاشتمش جلو در ماشینو بستم سریع سوار ماشین شدم باخودم هی می گفتنم چرا دارم این دخترو نجات میدم چرا بهش اهمیت میدم من در طی زندگی تا حالا عاشق کسی نشدم ولی این دختر یه چیز خاص داره که نمیتونم ازش دست بکشم من چم شده چرا عاشق یه انسان شدم
چند مین بعد رسیدم بیمارستان که پیاده شدم اونو براید بقل کردم رفتم تو گفتم کسی نیست کمک کنید که یه پرستار اومد گفت چیشده گفتم به قفسه سینش ضربه دیده گفت بزارمش روی تخت بیمارستان تا ببرنش اتاق عمل منم پشت اتاق عمل ایستاده بودم میتونستم نامرئی بشم برم تو اتاق عمل واینکارم کردم چون میخواستم بفهمم حالش چطوره
دکتر: وای نه اسیب جدی به قفسه سینه اش وارد شده شاید باعث بیماری تنفسی یا آسم بشه کوچکترین اشتباه باعث میشه بیمار از دست بره پس حواستونو جمع کنید (نه حال کردید عجب نویسنده دکتری دارید😂)
جیمین: چی ممکن از دست بره امکان نداره (موچی جون همونطور کی میبینی امکان داره😌)
دکتر: خوب تمام شد خسته نباشین
پرستار: عهه دکتر دکتر بیمار سطح هوشیاریش پایین اومد الان چکار کنیم ممکن از دست بره
دکتر: چطور ممکن عمل ما که با موفقیت انجام شد خیلی خوب دستگاه شوک رو اماده کن بزن روی 100 برنگشت بزن150 برنگشته200 بزن یعنی چی چرا برنمیگرده
جیمین: چیشد چرا اینطوری شد یعنی چی نه نه باید برگرده نمیزارم بمیره(جیمین جان تو تازه دیدیش اسمشم نمیدونی عشق در نگا اوله 😂)
باید نجاتش بدم ولی بخاطر اینکار مجازات میشم برام هیچی مهم نیست فقط میخوام اون برگرده رفتم جلو هردو دستمو گذاشتم روی قفسه سینش و از قدرتم استفاده کردم تا برگرده و بله بالاخره برگشت
پرستار: دکتر بیمار برگشت و سطح هوشیاریشم خوب شد
دکتره: خداروشکر سریع منتقلش کنید به بخش
پرستار: چشم دکتر
جیمین: اخیش راحت شدم ولی باید برم مجازات بشم (خسته نباشی موچیی جون 😑😂)
ات:.......
خوب دوستان اگه خوشتون اومد حمایت کنید میدونم این پارت چرت شد ولی مجبور شدم سریع بنویسم که یه کاری برام پیش اومده باید برم ببخشید دیگه😍💙🤍
براید بقلش کردم سریع رفتم سمت ماشینم در ماشینو باز کردم گذاشتمش جلو در ماشینو بستم سریع سوار ماشین شدم باخودم هی می گفتنم چرا دارم این دخترو نجات میدم چرا بهش اهمیت میدم من در طی زندگی تا حالا عاشق کسی نشدم ولی این دختر یه چیز خاص داره که نمیتونم ازش دست بکشم من چم شده چرا عاشق یه انسان شدم
چند مین بعد رسیدم بیمارستان که پیاده شدم اونو براید بقل کردم رفتم تو گفتم کسی نیست کمک کنید که یه پرستار اومد گفت چیشده گفتم به قفسه سینش ضربه دیده گفت بزارمش روی تخت بیمارستان تا ببرنش اتاق عمل منم پشت اتاق عمل ایستاده بودم میتونستم نامرئی بشم برم تو اتاق عمل واینکارم کردم چون میخواستم بفهمم حالش چطوره
دکتر: وای نه اسیب جدی به قفسه سینه اش وارد شده شاید باعث بیماری تنفسی یا آسم بشه کوچکترین اشتباه باعث میشه بیمار از دست بره پس حواستونو جمع کنید (نه حال کردید عجب نویسنده دکتری دارید😂)
جیمین: چی ممکن از دست بره امکان نداره (موچی جون همونطور کی میبینی امکان داره😌)
دکتر: خوب تمام شد خسته نباشین
پرستار: عهه دکتر دکتر بیمار سطح هوشیاریش پایین اومد الان چکار کنیم ممکن از دست بره
دکتر: چطور ممکن عمل ما که با موفقیت انجام شد خیلی خوب دستگاه شوک رو اماده کن بزن روی 100 برنگشت بزن150 برنگشته200 بزن یعنی چی چرا برنمیگرده
جیمین: چیشد چرا اینطوری شد یعنی چی نه نه باید برگرده نمیزارم بمیره(جیمین جان تو تازه دیدیش اسمشم نمیدونی عشق در نگا اوله 😂)
باید نجاتش بدم ولی بخاطر اینکار مجازات میشم برام هیچی مهم نیست فقط میخوام اون برگرده رفتم جلو هردو دستمو گذاشتم روی قفسه سینش و از قدرتم استفاده کردم تا برگرده و بله بالاخره برگشت
پرستار: دکتر بیمار برگشت و سطح هوشیاریشم خوب شد
دکتره: خداروشکر سریع منتقلش کنید به بخش
پرستار: چشم دکتر
جیمین: اخیش راحت شدم ولی باید برم مجازات بشم (خسته نباشی موچیی جون 😑😂)
ات:.......
خوب دوستان اگه خوشتون اومد حمایت کنید میدونم این پارت چرت شد ولی مجبور شدم سریع بنویسم که یه کاری برام پیش اومده باید برم ببخشید دیگه😍💙🤍
۵.۵k
۰۷ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.