فیک تنها جرم مالفوی
پارت «1»
دریکو مالفوی فرزند لوسیوس و نارسیسا مالفوی. "15"ساله دانش اموز مدرسه جادویی هاگواترز.
م.ا. دریکو،پسرم بلند شو باید بریم.
دریکو چشماش رو با نا امیدی باز کرد و روی تخت نشست:بله مادر.
بلند شد و سمت روشویی حرکت کرد.
اب رو باز کرد و آبی ب صورتش زد و گفت:عیش،بازم باید قیافه دامبلدور رو ببینم و از اون بدتر اون پاتر عوضی!
(پاتححح💔🤣)
بیرون رفت و سمت کمدش رفت،دلش میخواست یه تیپ متفاوت بزنه.
یقی اسکی سفیدش رو برداشت و پوشید،این تنها یقه اسکی رنگ روشنش بود ک داشت.
بارونی مشکیش رو و شلوار اسکینی مشکیش رو برداشت و پوشید.
موهاش رو بالا زد و اما پشیمون شد و اون ها رو جلوی چشماش ریخت.
عطرش رو زد. (اسلاید دوم مدلش)
گوشیش و هندزفریش رو برداشت و بیرون اومد
د.ر: مادر.
نارسیسا ب سمتش برگشت و لبخندی زد.
م.ا. چقدر این مدل بهت میاد.
دریکو لبخند زد:ممنون.
و بعد با مادرش راهی قطار شد.
داخل قطار رفت و یک کوپه رو برای نشستن انتخاب کرد و وارد شدو کتش رو دراورد و روی صندلی بغلش انداخت.
یه دفعه صدای جیغ یه دختر شنیده شد،از کوپش بیرون اومده تا ببینه چه خبره.
_ولم کن عوضی.
پسره موهای دختره رو گرفته بود،خواست بره کمک که پاتر از راه رسید.
د.ر:لعنت بهت پاتر.
و بعد در و بست و سرجاش نشست،خودش رو روی صندلی اوکی کرد و چوب دستیش رو از استینش بیرون کشید و باهاش مشغول شد.
دره کوپه باز شد و دختری 15 ساله وارد شد.
مدتی به دریکو خیره موند.
دریکو با لحن سرد گفت:تا کی میخوای اونجوری نگام کنی؟یا برو یا بشین.!
دختر قرمز شد و نشست.
مدتی گذشت تا اینکه...
شرط:پنج لایک... سه کام
#مالفوی
#هری_پاتر
#فیک_تنها_جرم!
#اسلیترین
دریکو مالفوی فرزند لوسیوس و نارسیسا مالفوی. "15"ساله دانش اموز مدرسه جادویی هاگواترز.
م.ا. دریکو،پسرم بلند شو باید بریم.
دریکو چشماش رو با نا امیدی باز کرد و روی تخت نشست:بله مادر.
بلند شد و سمت روشویی حرکت کرد.
اب رو باز کرد و آبی ب صورتش زد و گفت:عیش،بازم باید قیافه دامبلدور رو ببینم و از اون بدتر اون پاتر عوضی!
(پاتححح💔🤣)
بیرون رفت و سمت کمدش رفت،دلش میخواست یه تیپ متفاوت بزنه.
یقی اسکی سفیدش رو برداشت و پوشید،این تنها یقه اسکی رنگ روشنش بود ک داشت.
بارونی مشکیش رو و شلوار اسکینی مشکیش رو برداشت و پوشید.
موهاش رو بالا زد و اما پشیمون شد و اون ها رو جلوی چشماش ریخت.
عطرش رو زد. (اسلاید دوم مدلش)
گوشیش و هندزفریش رو برداشت و بیرون اومد
د.ر: مادر.
نارسیسا ب سمتش برگشت و لبخندی زد.
م.ا. چقدر این مدل بهت میاد.
دریکو لبخند زد:ممنون.
و بعد با مادرش راهی قطار شد.
داخل قطار رفت و یک کوپه رو برای نشستن انتخاب کرد و وارد شدو کتش رو دراورد و روی صندلی بغلش انداخت.
یه دفعه صدای جیغ یه دختر شنیده شد،از کوپش بیرون اومده تا ببینه چه خبره.
_ولم کن عوضی.
پسره موهای دختره رو گرفته بود،خواست بره کمک که پاتر از راه رسید.
د.ر:لعنت بهت پاتر.
و بعد در و بست و سرجاش نشست،خودش رو روی صندلی اوکی کرد و چوب دستیش رو از استینش بیرون کشید و باهاش مشغول شد.
دره کوپه باز شد و دختری 15 ساله وارد شد.
مدتی به دریکو خیره موند.
دریکو با لحن سرد گفت:تا کی میخوای اونجوری نگام کنی؟یا برو یا بشین.!
دختر قرمز شد و نشست.
مدتی گذشت تا اینکه...
شرط:پنج لایک... سه کام
#مالفوی
#هری_پاتر
#فیک_تنها_جرم!
#اسلیترین
۲۶.۲k
۱۰ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۳۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.