𝓟𝓪𝓻𝓽 ³⁵
𝓟𝓪𝓻𝓽 ³⁵
راوی :
ات رفت بغل کوک و کلی گریه کرد و بلخره بعد از ¹⁰مین از بغلش اومد بیرون و پسرک قصه دختر کوچولوش رو داد به مادرش و سوار ماشینش شد و راه افتاد و با بقیه خدافظی کرد و رفت و دخترک دخترش رو به خواهرش داد و بدو بدو رفت تو اتاقش و بی حال افتاد رو تخت و گرفت خوابید....
⁹ساعت بعد:ات ویو:
واییی نمیدونم چرا گشنمه خیلی گشنم بود اگه نبود از خواب نازنینم بیدار نمیشدم :/ بلخره از تختم دل کنم و رفتم روبه پنجره دیدم شبه اینجوری بودم که واتتتت *فرزندم ⁹ساعت خوابیدی انتظار داری روز باشه؟ 🗿🤡*
ولش.... رفتم پایین انگار همه خواب بودن حتی هانول داشتم میخوابیدم هانول رو از یونجی گرفتم و خوابوندم... حالا بگذریم رفتم سر اشپزخونه و تا دلم خواست خوراکی و غذا برای خودم درست کردم که یهو زنگ زدن.... انقدر زنگ خونه زیاد بود، ریدم به خودم ای تف بهش رفتم درو باز کردم با چیزی که دیدم خشکم زد...
جونگ کوک بود://
این مگه نرفته بود ماموریت؟ پس چرا برگشت؟ وادفاک
_سلام....سلام ات(نفس نفس)
+س سلام ت تو مگه ماموریت نبودی؟ (تعجب)
_چرا بودم رفتم اونجا دیدم کنسل شده ماموریت و ³ماه دیگه میرم ماموریت.. ولش تو چرا نخوابیدی؟
+عاا نمیدونم ساعت چنده مگه؟ وادفاککک ساعت ³شبههههه
عه حالا اینو ول کن بیا تو دیگه چرا جلو در موندی؟ (دست به کمر)
_عه هیچی (خنده)
+دیوونه (خنده زیر لب)
_شندیم گفتی دیوونه (خنده)
+منم گفتم که بشنویی دیوونه خودم(خنده) *اه اه چندشششششش🗿😒*
یهو نزدیکم اومد و چسبوندم به دیوار و دستاشو دور کمرم حلقه کرد
_میخوای یه دیوونه وحشی شم برات بیبی گرل؟ (بم و اروم)
+اره مستر جئون چرا که نه مگه میشه نخوام(اروم و چشمای خمار)
کوک ویو:
قدرت لاس زنیش خیلی قوی بود این بشر دیگه طاقت نیاوردم که لبمو گذاشتم رو لبش و بوسه رو شروع کردم..... ات قدش از من کوتاه تر بود و رو نوک انگشتاش وایساده بود و برای اینکه نیوفته دستمو گذاشتم پایین پاش و رونش رو گرفتم و اوردمش بالا و دستشو دور گردنم حلقه کرد و پاهاشون دور کمرم منم همینجوری رفتم بالا تو اتاق که یه صدای ویز ویز میاد دیدم ات داره ویشگونم میگیره ازش جدا شدم
_جانم بیبی؟ (چشمای خمار و بم)
® اهم اهم ما اینجا هستیما (قرمز شدن از خنده)
دیدم جیمین جلوی چشمای یونجی رو گرفته
®جیمین کورم کردی الاغ(عصبی)
÷به من میگی الاغ بیبی؟ (چشمای ریز)
®عااا نه با تو نبودم با کوک بودم
+خواستی جمش کنی بدتر ریدی خواهرم
®تو حرف نزدن ادامه کارتون انجام بده
ات سشوار تو گردنم قایم کرد از خجالت
_شما اینجا چیکار میکنید؟
÷تو بگو اینجا چیکار میکنی؟ مگه نرفته بودی ماموریت؟
®راست میگه چیشد کنسل شد مگه ماموریتت؟
_اره رفتم اونجا دیدم پرنده پر نمیزنه زنگ زدم به تهیونگ که گفت کنسل شده ماموریت و برگشتم و ³ماه دیگه ماموریت
÷اوووو اوکی برین ادامه کارتون مزاحم نمیشیم
_
بلخره بعد سال ها پست گذاشتممممم.....
چون گشادیم میومد بنویسم ولی بلخره نوشتم🤡🗿
دستم شکست خیلی نوشتم حمایتم یادتون نره نیوجو های من.....😂🗿
راوی :
ات رفت بغل کوک و کلی گریه کرد و بلخره بعد از ¹⁰مین از بغلش اومد بیرون و پسرک قصه دختر کوچولوش رو داد به مادرش و سوار ماشینش شد و راه افتاد و با بقیه خدافظی کرد و رفت و دخترک دخترش رو به خواهرش داد و بدو بدو رفت تو اتاقش و بی حال افتاد رو تخت و گرفت خوابید....
⁹ساعت بعد:ات ویو:
واییی نمیدونم چرا گشنمه خیلی گشنم بود اگه نبود از خواب نازنینم بیدار نمیشدم :/ بلخره از تختم دل کنم و رفتم روبه پنجره دیدم شبه اینجوری بودم که واتتتت *فرزندم ⁹ساعت خوابیدی انتظار داری روز باشه؟ 🗿🤡*
ولش.... رفتم پایین انگار همه خواب بودن حتی هانول داشتم میخوابیدم هانول رو از یونجی گرفتم و خوابوندم... حالا بگذریم رفتم سر اشپزخونه و تا دلم خواست خوراکی و غذا برای خودم درست کردم که یهو زنگ زدن.... انقدر زنگ خونه زیاد بود، ریدم به خودم ای تف بهش رفتم درو باز کردم با چیزی که دیدم خشکم زد...
جونگ کوک بود://
این مگه نرفته بود ماموریت؟ پس چرا برگشت؟ وادفاک
_سلام....سلام ات(نفس نفس)
+س سلام ت تو مگه ماموریت نبودی؟ (تعجب)
_چرا بودم رفتم اونجا دیدم کنسل شده ماموریت و ³ماه دیگه میرم ماموریت.. ولش تو چرا نخوابیدی؟
+عاا نمیدونم ساعت چنده مگه؟ وادفاککک ساعت ³شبههههه
عه حالا اینو ول کن بیا تو دیگه چرا جلو در موندی؟ (دست به کمر)
_عه هیچی (خنده)
+دیوونه (خنده زیر لب)
_شندیم گفتی دیوونه (خنده)
+منم گفتم که بشنویی دیوونه خودم(خنده) *اه اه چندشششششش🗿😒*
یهو نزدیکم اومد و چسبوندم به دیوار و دستاشو دور کمرم حلقه کرد
_میخوای یه دیوونه وحشی شم برات بیبی گرل؟ (بم و اروم)
+اره مستر جئون چرا که نه مگه میشه نخوام(اروم و چشمای خمار)
کوک ویو:
قدرت لاس زنیش خیلی قوی بود این بشر دیگه طاقت نیاوردم که لبمو گذاشتم رو لبش و بوسه رو شروع کردم..... ات قدش از من کوتاه تر بود و رو نوک انگشتاش وایساده بود و برای اینکه نیوفته دستمو گذاشتم پایین پاش و رونش رو گرفتم و اوردمش بالا و دستشو دور گردنم حلقه کرد و پاهاشون دور کمرم منم همینجوری رفتم بالا تو اتاق که یه صدای ویز ویز میاد دیدم ات داره ویشگونم میگیره ازش جدا شدم
_جانم بیبی؟ (چشمای خمار و بم)
® اهم اهم ما اینجا هستیما (قرمز شدن از خنده)
دیدم جیمین جلوی چشمای یونجی رو گرفته
®جیمین کورم کردی الاغ(عصبی)
÷به من میگی الاغ بیبی؟ (چشمای ریز)
®عااا نه با تو نبودم با کوک بودم
+خواستی جمش کنی بدتر ریدی خواهرم
®تو حرف نزدن ادامه کارتون انجام بده
ات سشوار تو گردنم قایم کرد از خجالت
_شما اینجا چیکار میکنید؟
÷تو بگو اینجا چیکار میکنی؟ مگه نرفته بودی ماموریت؟
®راست میگه چیشد کنسل شد مگه ماموریتت؟
_اره رفتم اونجا دیدم پرنده پر نمیزنه زنگ زدم به تهیونگ که گفت کنسل شده ماموریت و برگشتم و ³ماه دیگه ماموریت
÷اوووو اوکی برین ادامه کارتون مزاحم نمیشیم
_
بلخره بعد سال ها پست گذاشتممممم.....
چون گشادیم میومد بنویسم ولی بلخره نوشتم🤡🗿
دستم شکست خیلی نوشتم حمایتم یادتون نره نیوجو های من.....😂🗿
۳.۳k
۲۰ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.