عشق بعداز11سال!
عشقبعداز11سال!
P2
.
صدای هراسانی در راهرو اکو شد. در اتاق را نبسته بود. پرستار دیوانه وار به در کوبیده شد.
_ دکتر بیمار امروز صب....
_ خب؟
پروندهٔ لیمویی رنگی در دست پرستار بود. صفحهای که به نظر صفحه اول میومد از پرونده افتاد روی برگه عکس ٣×۴ و مشخصات یک بیمار بود "کیم سوکجین بیمار درجه هاد" به چهره که دقت کرد شناخت؛ همان پسرک بود که چند لحظه پیش رام کرده بود. پرستار برگه را برداشت و لب زد...
_ شما تنها کسی هستید که مونده لطفا...
یورا میدانست پرستار چه میخواهد؛ پس لزومی به گوش دادن ندید.
_ باشه. بزارش رو میز و برو...
چشمان پرستار برق زد و خستگیاش یک جا پرید.
با لبخند گشادی تشکر کرد، پرونده را روی میز گذاشت و بیرون دوید.
دختر پشت میز نشست. از تو کشوی میز یک کشموی مشکی رنگ بیرون آورد و با چند حرکت ساده موهای لخت مشکیاش را بالا بست.
نفس عمیق کشید و پرونده را باز کرد.
_ خب خب اینجا چی داریم؟...
" نام: کیم سوکجین"
" سن: 31"
" قد: 179"
" سطح بندی: درجه اول"
" نوع بیماری: ترکیبی(خودآزاری، روانپریشی، تَوَهُم)"
به اطلاعات بیش از این نیازی نداشت؛ ترجیح میداد در حین انجام کار به جزئیات رسیدگی کند. پرونده را بست و روی میز رها کرد. به سمت منشیِ تيمارستان حرکت کرد.
_ آقای کانگ شماره و کلید اتاق انفرادی ِ بیمار کیم سوکجینو میخوام.
_ بله دکتر...
در رایانه روی میز چند دکمه را فشرد. چشمانش از ترس گرد شد.
_ ط... ط... طبقه سوم... ص.. ص.. صدو بیست و نه...
کلید را گرفت و به ترس منشی اهمیت نداد.
_ ممنون...
بی توجه به سمت راهرو حرکت کرد. منشی به او هشدار داد.
_ دکتر لی مراقب باشید!
یورا به نشانه تایید انگشت شستش را بالا گرفت و رفت.
به اتاق رسید کلید انداخت و بازش کرد. پسرک سرد و بیعاطفه دوقدمیِ در اتاق ایستاده بود.
.
بچهها اینو آماده دارم می زارمش و میرم
P2
.
صدای هراسانی در راهرو اکو شد. در اتاق را نبسته بود. پرستار دیوانه وار به در کوبیده شد.
_ دکتر بیمار امروز صب....
_ خب؟
پروندهٔ لیمویی رنگی در دست پرستار بود. صفحهای که به نظر صفحه اول میومد از پرونده افتاد روی برگه عکس ٣×۴ و مشخصات یک بیمار بود "کیم سوکجین بیمار درجه هاد" به چهره که دقت کرد شناخت؛ همان پسرک بود که چند لحظه پیش رام کرده بود. پرستار برگه را برداشت و لب زد...
_ شما تنها کسی هستید که مونده لطفا...
یورا میدانست پرستار چه میخواهد؛ پس لزومی به گوش دادن ندید.
_ باشه. بزارش رو میز و برو...
چشمان پرستار برق زد و خستگیاش یک جا پرید.
با لبخند گشادی تشکر کرد، پرونده را روی میز گذاشت و بیرون دوید.
دختر پشت میز نشست. از تو کشوی میز یک کشموی مشکی رنگ بیرون آورد و با چند حرکت ساده موهای لخت مشکیاش را بالا بست.
نفس عمیق کشید و پرونده را باز کرد.
_ خب خب اینجا چی داریم؟...
" نام: کیم سوکجین"
" سن: 31"
" قد: 179"
" سطح بندی: درجه اول"
" نوع بیماری: ترکیبی(خودآزاری، روانپریشی، تَوَهُم)"
به اطلاعات بیش از این نیازی نداشت؛ ترجیح میداد در حین انجام کار به جزئیات رسیدگی کند. پرونده را بست و روی میز رها کرد. به سمت منشیِ تيمارستان حرکت کرد.
_ آقای کانگ شماره و کلید اتاق انفرادی ِ بیمار کیم سوکجینو میخوام.
_ بله دکتر...
در رایانه روی میز چند دکمه را فشرد. چشمانش از ترس گرد شد.
_ ط... ط... طبقه سوم... ص.. ص.. صدو بیست و نه...
کلید را گرفت و به ترس منشی اهمیت نداد.
_ ممنون...
بی توجه به سمت راهرو حرکت کرد. منشی به او هشدار داد.
_ دکتر لی مراقب باشید!
یورا به نشانه تایید انگشت شستش را بالا گرفت و رفت.
به اتاق رسید کلید انداخت و بازش کرد. پسرک سرد و بیعاطفه دوقدمیِ در اتاق ایستاده بود.
.
بچهها اینو آماده دارم می زارمش و میرم
۱.۴k
۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.